سید السّاجدین

بررسی سیره عملی و اخلاقی حضرت امام سجاد ( ع )

سید السّاجدین

بررسی سیره عملی و اخلاقی حضرت امام سجاد ( ع )

سید السّاجدین

بررسی سیره عملی و اخلاقی حضرت امام سجاد ( ع )

بایگانی
نویسندگان

۸ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

سبک زندگی امام سجاد (ع) قسمت اول

شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ۰۱:۱۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
شناخت سبک های زندگی معصومان(ع) به معنای شناخت فلسفه و جهان بینی آنان است؛ اما این تنها هدف از شناخت شناسی سبک های زندگی معصومان(ع) نیست، بلکه هدف اصلی همان استفاده از این سبک ها در زندگی هر مسلمانی است. آن چه در پی می آید سبک زندگی حضرت سجاد (ع) در حوزه شخصی و اجتماعی است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
ضرورت پیروی از سبک زندگی معصوم
قرآن به عنوان جوامع الکلم همه آن چه انسان به عنوان فلسفه و سبک زندگی نیاز دارد، بیان کرده است. از همین روست که به عنوان «تبیان کل شی» و بیانگر هر چیزی در این حوزه از سوی خداوند معرفی شده است.(نحل، آیه ۸۹)
اما همین قرآن می فرماید که به جهات گوناگون نیازمند تفسیر و تبیین از سوی پیامبر(ص) است.(نحل، آیات ۴۴ و ۶۴) از همین روست که باید و نبایدهای پیامبر(ص) عین حکم خداوندی(حشر، آیه ۷) و اطاعت از ایشان عین اطاعت از خداوند است.(آل عمران، آیات ۳۱ و ۳۲ و ۱۳۲ و آیات دیگر) بر همین اساس هم چنین لازم است تا گفتار و رفتار ایشان سرمشق عملی زندگی قرار گرفته و سبک زندگی خودمان را براساس آن تعیین نماییم و آن را عین فلسفه و سبک زندگی خود قرار دهیم.(احزاب، آیه ۲۱) این گونه است که در کلام و فقه اسلامی، روایات ایشان و از ایشان به عنوان منبع در کنار کتاب الله قرار می گیرد و سنت یکی از مهم ترین منبع علم و عمل مسلمانان در می آید و به عنوان حجت قاطع هر مسلمانی مامور و مجبور به اطاعت از آن است. البته شرایطی برای عمل است که در کتب علمی اسلامی هم چو اصول فقه و علم رجال و علم درایه و مانند آن ها تبیین شده است.
در آیات و روایات این تبیین گری علمی و عملی پس از پیامبر(ص) به افرادی سپرده شده که از آنان به راسخون در علم(آل عمران، آیه ۷)، اولی الامر(نساء، آیه ۵۹ و مائده، آیه ۵۵)، اهل ذکر(نحل، آیه ۴۳؛ انبیاء، آیه ۷) و مانند آن معرفی و یاد شده است.
بر اساس همین اصول قرآنی، اطاعت از این افراد که بر اساس آیاتی از جمله آیه ۳۳ سوره احزاب معصوم از هر گونه رجس و پلیدی هستند، لازم و ضروری است و بدون اما و اگر و شاید و نشاید باید از آنان اطاعت شود، به طوری که اگر کسی سنت و سیره آنان را نیاموزد و بدان عمل نکند، مبغوض خداوند خواهد شد؛ زیرا اسلام را نشناخته و به آن عمل نکرده است؛ و به سخن دیگر بر دین جاهلیت و سنت آنان زندگی و مرده است. از همین رو، امام سجاد علیه السلام نسبت به این مساله به شدت هشدار داده و فرموده است: أَلا وَ اِنَّ أَبْغَضَ النّاسِ اِلىَ اللّهِ مَن یَقْتَدى بِسُنَّهِ اِمامٍ وَ لایَقتَدى بِأَعمالِهِ؛ هشدار که منفورترین مردم نزد پرورگار، کسى است که شیوه امامى را پیروى کند ولى از سیره عملى او پیروى ننماید.( الکافى، ج ۸، ص ۲۳۴، ح ۳۱۲)
سیره شخصی و عبادى امام سجاد علیه‏السلام
سیره و سبک زندگی هر کسی شامل دو دسته از مسایل می شود که شخصی و اجتماعی است. البته امور و مسایل شخصی گاه فردی محض و چنان شخصی است که هیچ ارتباطی به دیگری پیدا نمی کند، مثلا این که قیافه و مو و قد و قامت وی چگونه و چطور است؛ اما برخی دیگر از این مسایل شخصی، به سبک زندگی باز می گردد مانند این که با این مو چگونه عمل می کرد؟ یا چگونه تن خویش را می پوشاند و چه لباسی می پوشید؟ چگونه می خورد و می آشامید و می خوابید و عبادت می کرد؟ این ها اموری است که می تواند در سبک زندگی مورد استفاده قرار گیرد. از همین روست که در روایات معصومان (ع) به این جزئیات اشاره شده است تا دیگران از آن درس زندگی بیاموزند و بدان عمل کنند.
به عنوان این که بدانیم حضرت امام سجاد(ع) در محـضر قـرآن چگونه بود؟ به چه اموری بیش تر توجه داشت و چگونه از قرآن در زندگی خویش سود می برد؟ برای هر کسی که می خواهد سبک زندگی اسلامی قرآنی داشته باشد لازم و ضروری است. از خود آن حضرت نقل شده که فرمود: لَو مـاتَ مَنْ بَیْنَ الْمَشْـرِقِ وَالْمَغْـرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکُونَ الْقُرآنُ مَعى، ؛  اگر تمام کسانى که در میان مشرق و مغرب هسـتند از دنیا بروند (و من تنها بمانم) و قرآن با من باشد وحشت مرا نمى گیرد و نمى ترسم.( بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۰۷؛ و بلاغه الامام على بن الحسین علیهماالسلام ص ۲۲۱ از کافى)
در حقیقت آن حضرت(ع) می خواهد بیان کند انس با قرآن به معنای انسان به خداوند است که هر وحشتی را از آدمی دور می سازد و وقتی انسان با قرآن و خداوندش انس دارد، دیگر از چه چیزی ترس و وحشت دارد. البته در ادامه همین حدیث به نکته ای جالب اشاره می شود که بیانگر آن است که حضور در محضر قرآن انسان را با عظمت الهی و معاد و رستاخیزی آشنا می کند که موجب خشیت از خداوند می شود و همین خشیت دیگر جایی برای وحشت و ترس از غیر خدا نمی گذارد. وقتی انسان با عظمت الهی آشنا شود و در برابر جلال الهی قرار گیرد، ترس و خوفی از خشم و مظاهر آن  جانش را فرا می گیرد که دیگر وحشت از دیگری معنا نمی یابد(فاطر، آیه ۲۸)، همان طوری که اهل بیت عصمت و طهارت(ع) این گونه بودند.(انسان، آیات ۵ تا ۱۲)
در روایت در سبک حضور امام سجاد(ع) در محضر قرآن آمده است: وَ کانَ علیه السلام إذا قَـرَءَ «مالِکِ یَـوْمِ الدّینِ» یُکَـرِّرُهـا، حَتّى کادَ أَنْ یَمُـوتَ؛ او چنین بود که وقتى جمله «مالک یوم الدین» را مى خواند آنرا تکرار مى کرد تا جایى که نزدیک بود جـان دهد.(بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۰۷؛ و بلاغه الامام على بن الحسین علیهماالسلام ص ۲۲۱ از کافى)
از نظر قرآن کسی که هماره خود را در برابر جلال الهی و عظمتش می بیند و یاد معاد و رستاخیز و حساب و کتاب آن در نظرش آید، از غیر خداوند خشیتی نخواهد داشت و تنها از خداوند می ترسد ؛ چنان که خداوند در آیه ۳۹ سوره احزاب می فرماید: الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا؛ همان کسانى که پیامهاى خدا را ابلاغ مى‏کنند و از او مى‏ترسند و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند. و خدا براى حسابرسى کفایت مى‏کند.
از همین روست که آن حضرت(ع) هر گاه خود را در شرایط خاصی برای حضور در پیشگاه خدا آماده می کرد، این خشیت به شکل خوف ظاهری در اعضا و جوارح آن حضرت(ع) نمایان می شد و رعشه به اندامش می افتاد. در روایت است: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام اِذا تَوَضَّأَ اِصْفَرَّ لَونُهُ، فَیَقُولُ لَهُ أَهْلُهُ: مَا الَّذى یَغْشاکَ؟ فَیَقُولُ: أَتَـدْرُونَ لِمَنْ أَتـأَهَّـبُ لِلْقیامِ بَیْنَ یَدَیْهِ؛ امام سجاد علیه السلام هنگامى که وضو مى گرفت رنگ مبارکش زرد مى شد، خانواده اش به او مى گفتند: چه حالتى است که شما را دست مى دهد؟ مى فرمود: آیا مى دانید آماده مى شوم تا در مقابل چه کسى بایستم؟ (بحار الانوار، ج ۴۶، ح ۷۴)
براى اقامه نماز، انجام مقدمات لازم است، تا حالت بندگى را بیشتر کند. وضو مقدّمه انجام این عبادت است. کسى که حقیقت نماز را بداند و در نماز، خود را ایستاده در برابر فرمانرواى هستى و خداى جهان آفرین ببیند، طبیعى است که از مراحل مقدماتى نماز، یعنى هنگام وضو، رنگ چهره اش تغییر یابد و هراس وقوف در آستان الهى او را به خشیت آورد. چنین ادب و آدابى است که نماز را اثرگذار مى کند و نماز در زندگى انسان تأثیر سازنده مى گذارد.
حضور در محضر خداوند و شنیدن سخنان خداوند چنین حالتی را به او دست می داد که در آیه ۲۳ سوره زمر این گونه خداوند بیان کرده است: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاء وَمَن یُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ؛ خدا زیباترین سخن را به صورت‏ کتابى متشابه، متضمّن وعده و وعید، نازل کرده است. آنان که از پروردگارشان مى‏هراسند، پوست بدنشان از آن به لرزه مى‏افتد، سپس پوستشان و دلشان به یاد خدا نرم مى‏گردد. این است هدایت خدا، هر که را بخواهد، به آن راه نماید، و هر که را خدا گمراه کند او را راهبرى نیست.
از نظر خداوند ، قرآن و حضور در محضرش اصولا برای اهل خشیت این گونه تاثیرات مثبت روحی و جسمی دارد و علائم و نشانه های خشیت در همه ابعاد وجودی شخص خود را نشان می دهد.(طه، آیات ۳ و ۴۴؛ نازعات، آیات ۲۶ و ۴۵؛ اعلی، آیه ۱۰)
حال اگر این خشیت از عظمت و جلال الهی با یادکرد مظاهر جلال در قیامت و حسابرسی سخت آن روز همراه شود، خوف و ترسی عظیم در جان و دل آدمی پدید می آورد که قابل توصیف نیست. خداوند می فرماید خردمندانی که به عمق و ژرفای علم و حقیقت دانش رسیده اند دارای صفاتی از جمله وفای به عهد و عدم پیمان شکنی هستند و نیز می فرماید: وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ؛ و آنان که آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده مى‏پیوندند و از پروردگارشان مى‏ترسند و از سختى حساب بیم دارند.(رعد، آیات ۱۸ تا ۲۰)
پس ترس و خشیت از روز معاد نوع رفتار آدمی را به ویژه در هنگامی که خود را در محضر خدا و قرآن می یابد، تغییر محسوس و آشکاری می دهد.
آن حضرت(ع) با همه وجودش حقیقت الهی را درک می کند و می کوشد تا به هر شکلی شده این حالات را به دیگران نشان دهد تا آنان درس بیاموزند و اگر خود ناتوان از تجربه ای چنین هستند و نمی توانند در آن اوج در محضر خدا باشند و به مقام خشیت برسند، دست کم با این حقیقت در جان و جسم معصوم(ع) آشنا شوند و از آن عبرت گیرند؛ زیرا اصولا خداوند و پیامبرش(ص) و اولیای معصومش(ع) بر آن هستند تا مردمان را بیاموزند و بسازند؛ یعنی تعلیم و تزکیه کنند.(بقره، آیه ۱۲۹؛ آل عمران، آیه ۱۶۴؛ جمعه، آیه ۲)
ایشان در محضر قـرآن بر آن بود تا بر اساس فرمان خداوند قرآن را با صوت زیبا و ترتیل بخواند(مزمل، آیه ۴) و هم آن حالت خشیت را به دیگران نشان داده و زمینه را برای تعلیم و تزکیه علمی و عملی فراهم آورد و جانان دیگران را بسوزاند و بسازد. امام صادق(ع) در باره سیره و سبک زندگی امام سجاد(ع) در این باره می فرماید: إنَّ عَلىَ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام کانَ أَحْسَنَ النّاسِ صَوْتا بِالْقُرآنِ وَکانَ یَرْفَعُ صَوْتَهُ حَتّى یَسْمَعَهُ أَهلُ الدّارِ؛ امام على بن الحسین علیهماالسلام خوش صداترین فرد در قرائت قرآن بود و صداى قرآن خواندنش را بلند مى کرد تا اهل خانه بشنوند و بهره مند گردند. (وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۸۵۸)
ایشان افزون بر این که قرآن را به گونه ای آموزشی و تربیتی می خواند، هم چنین سعی می کرد تا با تاکید بر نکات اساسی تربیتی آن زمینه کمال بخشی معرفتی برای دیگران را فراهم آورد. این گونه است که ایشان نه تنها به خواندن و تفسیر و ارایه نکات تفسیری و تربیتی می پرداخت ، بلکه تلاش داشت تا بر برخی از این نکات تاکید ویژه داشته باشد. از این روست که در روایت آمده«کان یقول» یعنی همیشه می گفت. از جمله در این روایت آمده است:  کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام اِذا قَرَءَ هذِهِ الآیَهَ «وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللّهِ لاتُحْصُوها» یَقُولُ: سُبْحانَ مَنْ لَمْ یَجْعَلْ فى أَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَهِ نِعْمَهٍ اِلاَّالْمَعرِفَهَ بِالتَّقْصِیرِ عَنْ مَعْرِفَتِها، کَما لَمْ یَجْعَلْ فى أَحَـدٍ مِنْ مَعْـرِفَهِ اِدْراکِهِ أَکْثَـرَ مِنَ الْعِلْمِ بِانَّهُ لایُدْرِکُهُ؛ امام سجاد علی بن حسین علیه السلام هنگامى که این آیه ۱۸ سوره نحل را که می گوید: «اگر نعمتهاى الهى را بخواهید شمارش کنید قابل شمارش نیستند»، مى خواند همیشه مى فرمود: منزّه است خدایى که شناخت (و شکر) نعمت را براى هیچ کس جز شناخت اینکه قادر به شناخت آن نعمتها نیست قرار نداده همانطور که شناخت خودش را براى هیچ کس بیش از این قرار نداده که باور کند که [ذات] او را نمى تواند بشناسد. (روضه الکافى، ج ۸، ص ۳۹۴، بلاغه الامام على بن الحسین علیهماالسلام ص ۵۷)
از نظر آن حضرت(ع) معرفتی که انسان نسبت به خداوند و نعمت هایش پیدا می کند، در دایره نفی شناخت قرار می گیرد، به این معنا که شخص به جایی می رسد که می داند نمی داند و می فهمد که نمی فهمند و شناختش بسیار بسته و محدود است؛ این بدان معنا خواهد بود که شناخت انسان نسبت به خداوند نیز محدود به همین شناخت محدود اوست؛ پس کمال معرفت وی درک عدم رسیدن به معرفت کمالی خواهد بود.
به سخن دیگر، وقتی شخص باور کند نعمتهاى الهى را نمى تواند بشناسد تا سپاسگزارى کند ، به این نتیجه خواهد رسید و می فهمد که نمی تواند حقیقت خداوندی را بشناسد و حقیقت او را قادر نیست تا درک کند. پس هم شناخت خدا و نعمت هایش و هم  ناتوانی از شکرگزارى مهم ترین دستاورد این معرفتی است که به دست می آورد. از نظر امام(ع) همین میزان از معرفت برای شخص کافی است؛ یعنی به قول سعدی شاعر: بنده همان به که ز تقصیر خویش / عذر به درگاه خدا آورد/ ورنه سزاوار خداوندى اش/ کس نتواند که به جا آورد.
امام (ع) در محضر قرآن خود را بنده ای می دانست که باید بیاموزد و عبادت از روی معرفت و یقین انجام دهد که خداوند شایسته اش است. سجده‏هاى امام (ع) در محضر قرآن خود حکایتی آموزنده برای هر مسلمان است. أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمّدُ بْنُ عَلىٍّ الباقِرِ علیهماالسلام فرمود: اِنَّ أَبى عَلىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام ما ذَکَرَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ نِعْمَهً اِلاّ سَجَدَ، وَ لا قَرَأَ آیَهً مِنْ کِتابِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فیها سُجُودٌ اِلاّ سَجَدَ وَ لا دَفَعَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَنْهُ سُوءً یَخْشاهُ أَوْ کَیْدَ کائِدٍ اِلاّ سَجَدَ وَ لا فَرَغَ مِنْ صَلاهٍ مَفْرُوضَهٍ اِلاّ سَجَدَ، وَ لا وُفِّقَ لاِصْلاحٍ بَیْنَ اثْنَیْنِ اِلاّ سَجَدَ وَ کانَ أَثَرُ السُجُودِ فى جَمیعِ مَواضِعِ سُجُودِهِ، فَسُمِّىَ السَّجّادُ لِذلِکَ؛ پدرم على بن الحسین علیهماالسلام هیچگاه نعمتى را یاد نمى کرد جز اینکه سجده شکر انجام مى داد، و آیه اى از کتاب خدا را نمى خواند که داراى سجده بود مگر اینکه سجده مى کرد، و هرگاه خداوند، مکر حیله گرى یا خطرى را از او بر طرف مى کرد سجده شکر به جا مى آورد و هر وقت از نماز فارغ مى شد سجده مى کرد و زمانى که موفق مى شد بین دو نفر اصلاح کند سجده مى کرد و طورى بود که اثر سجده در تمام اعضاى هفتگانه سجده او نمایان بود از این جهت او «سجّاد» نامیده شد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ح ۶)
از این حدیث این معنا نیز به دست می آید که توفیق بر بندگى خدا و انجام کارهاى خیر هم یک نعمت الهى است و بر آن هم باید خدا را شکر کرد. سجده شکر، حالتى است که انسان را به خدا نزدیک مى کند.
«سجّاد»، صیغه مبالغه از سجود است، یعنى بسیار سجده کننده. پینه هاى پیشانى آن حضرت به خاطر سجده هاى فراوان او در پیشگاه خدا بود.
امام باقر علیه السلام در این باره فرموده است: کانَ لاَبى علیه السلام فى مَوْضِعِ سُجُودِهِ آثارُ ناتِئَهٍ وَ کانَ یَقْطَعُها فِى السَّنَهِ مَرَّتَیْنِ، فىکُلِ مَرَّهٍ خَمْسَ ثَفَناتٍ، فَسُمِّىَ ذَاالثَّفَناتِ لِذلِکَ؛ در سجدگاه پدر بزرگوارم آثار ورم بود و سالى دوبار آن را قطع مى کرد. در هر مرتبه پنج لایه پینه بود، از این جهت او را «ذوالثّفنات» نامیدند. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۶)
آن حضرت علیه‏السلام بر سر سفره دعا و نیایشی را می خواند که اقرار به عنایت همه جانبه خداوند و فقر وجودی انسان است.  أَبى حَمزَهَ الثُّمالى درباره سبک زندگی عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام در سر سفره غذا می فرماید: اِنَّهُ کانَ اِذا طَعِمَ قالَ: «اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى أَطْعَمَنا وَسَقانا وَ کَفانا وَاَیَّدَنا وَ آوانا وَ أَنْعَمَ عَلَینا وَاَفضَلَ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى یُطْعِمُ وَ لایُطْعَمْ؛ هنگامى که غذا مى خورد مى فرمود: حمد و ستایش براى خدایى است که ما را اطعام کرد و سیراب نمود و به قدر کفاف به ما نعمت داد و تأیید کرد و پناه داد و بر ما نعمت و برترى داد. ستایش مخصوص آن خدایى است که اطعام مى کند، ولى خود نمى خورد.( من لایحضره الفقیه، ص ۲۳۳، ح ۴۲۶۶)
شکی نیست که انسان برای بندگی آفریده شده است(ذاریات، آیه ۵۶) و نماز برترین حالت بندگی است که انسان می تواند به وظیفه بندگی خود عمل نماید و هدف خلقت خویش را تجسم عینی بخشد. همه امامان(ع) به نماز اهمیت می دادند و خود را در نماز که ذکر خداوندی است در محضر الهی دانسته و بهترین حالات را داشتند. البته آنان برای این حضور خودشان را آماده می کردند؛ چنان که امام سجاد(ع) نیز برای نماز با خوش بو کردن خویش به استقبال این ذکر بندگی می رفت. در روایت است : کانَتْ لِعَلىِ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام قارُورَهُ مِسکٍ فى مَسْجِدِهِ، فَاِذا دَخَلَ اِلَى الصَّلاهِ أَخَذَ مِنْهُ وَتَمَسَّـحَ بِهِ؛ امام چهارم علی بن حسین علیه السلام یک شیشه مُشک در عبادتگاه خود داشت که وقتى مى خواست وارد نماز شود از آن بر مى داشت و استفاده مى کرد. عطر زدن هنگام نماز و پوشیدن لباس هاى تمیز و مرتب و آراستگى هنگام این عبادت، مستحب است و ثواب نماز را مى افزاید.( بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۵۸)
آن به نماز عشق می ورزید و نمازهای بسیار می خواند. این نمازها از نظر کمیت و کیفیت با اهمیت است به طوری که نمازهاى امام سجاد(ع) از سوی دیگران مورد توجه قرار داشت. امام باقر أَبى جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ الْباقرِ علیهماالسلام درباره نمازهای پدرش می فرمود: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنُ علیهماالسلام یُصَلّى فِى الْیَوْمِ وَاللَّیْلَهِ أَلْفَ رَکْعَهٍ کَما کانَ یَفْعَلُ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه السلام؛   امام على بن الحسین علیهماالسلام شبانه روز هـزار رکعت نمـاز مى خـواند، همانطور که امیرمؤمنان هم چنـین مى کرد.
چرا که اولیاى الهى از عبادت و نماز، لذّت مى برند و شوق نماز سبب مى شود این همه نماز بخوانند و از نماز خسته نشوند. این در حالی است که دیگران از خواندن همین واجبات روزانه خود خسته می شوند؛ زیرا معرفت و شناخت قلبی از عظمت الهی ندارند و خشیتی برای آنان نیست؛ اما برای معصوم(ع) چنین معرفت و خشیتی است.( بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۶۱)
امام صادق علیه السلام درباره کیفیت نماز جدش امام سجاد(ع) فرموده است:  کانَ عَلىُ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَلْبِسُ الصُّوفَ وَأغْلَظَ ثیابِـهِ اِذا قامَ اِلَى الصَّـلاهِ، وَ کانَ علیه السلام اِذا صَلّى یَبْرِزُ اِلى مَوْضِعٍ خَشِنٍ فَیُصَلّى فیهِ وَیَسْجُدُ عَلَى الاَرْضِ؛   امام سجاد علیه السلامهنگام نماز لباس پشمى خشن مى پوشید و در مکان زبر و سخت به نماز مى ایستاد و بر زمین سجده مى کرد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۰۸)
در حقیقت آنچه به نماز، فضیلت و اثر مى بخشد، خضوع و خشوع و توجّه قلبى به خداى متعال است. هر کارى که این حالت را ایجاد کند، مستحب و پسندیده است. نماز در لباس خشن و زبر و در مکانِ سفت و سخت، حالت انکسار و فروتنى بیشترى پدید مى آورد و سجده بر زمین، نمادى از فروتنى و خضوع در پیشگاه خداوند است. نمازگزار اگر معناى این عبادت را بداند از تکبّر و غرور نجات مى یابد.
سیره امام(ع)  در نماز شب نیز جالب است.  علامه مجلسى نقل کرده است: اِنَّهُ علیه السلام کانَ لا یُحِبُّ اَنْ یُعینَهُ عَلى طَهُورِهِ أَحَدٌ وَ کانَ یَسْتَقى الْماءَ لِطَهُورِهِ وَ یُخَمِّرُهُ قَبْلَ أَنْ یَنامَ، فَاِذا قامَ مِنَ اللَّیْلِ بَدَأَ بِالسِّواکِ، ثُمَّ تَوَضَّأ ثُمَّ یَأْخُذُ فىصَلاتِهِ، وَ کانَ یَقْضى ما فاتَهُ مِنْ صَلاهِ نافِلَهِ النَّهارِ فِى اللَّیْلِ، وَ یَقُولُ: یا بُنَىَّ لَیْسَ هذا عَلَیْکُمْ بِواجِبٍ، وَلکِنْ اُحِبُّ لِمَنْ عَوَّدَ مِنْکُمْ نَفْسَهُ عادَهً مِنَ الْخَیْرِ أَنْ یَدُومَ عَلَیْها وَکانَ لایَدَعُ صَلاهَ اللَّیْلِ فِى السَّفَرِ وَالْحَضَرِ؛ امام سجاد علیه السلام دوست نداشت در وضو گرفتن کسى او را کمک کند، خودش براى وضویش آب تهیه مى کرد و قبل از اینکه بخوابد رویش را مى پوشاند. شب هنگام که براى نماز شب از خواب برمى خاست نخست مسواک مى زد و بعد وضو مى گرفت و شروع به نماز مى کرد. امام علیه السلام نافله هاى روزانه را که نخوانده بود شب قضا مى کرد و مى فرمود: فرزندان من! این قضا کردن بر شما واجب نیست، ولى دوست دارم کسى که بر کار خیرى عادت کرده به آن ادامه دهد و خودش نماز شب را در خانه و سفر ترک نمى کرد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹۸)
هم چنین درباره نمــاز امـام از نظر کمیت و کیفیت امام باقر(ع) می فرماید: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یُصَلّى فِى الْیَوْمِ وَاللَّیْلَهِ اَلْفَ رَکْعَهٍ وَ کانَتِ الرّیحُ تَمیلُهُ بِمَنْزِلَهِ السُّنْبُلَهِ، وَکانَتْ لَهُ خَمْسَمِأَهَ نَخْلَهٍ، فَکانَ یُصَلّى عِنْدَ کُلِّ نَخْلَهٍ رَکْعَتَیْنِ، وَ کانَ اِذا قامَ فى صَلاتِهِ غَشِىَ لَوْنَهُ لَوْنٌ آخَرٌ، و کانَ قیامُهُ فى صَلاتِهِ قِیامَ الْعَبْدِ الذَّلیلِ بَیْنَ یَدَىِ الْمَلِکِ الْجَلیلِ، کانَ أَعْضائُهُ تَرْتَعِدُ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ وَ کانَ یُصَلّى صَلاهَ مُوَدِّعٍ یَرى أَنَّهُ لایُصَلّى بَعْدَها أَبَدا؛   علی بن حسین علیه السلام شبانه روز هزار رکعت نماز مى خواند و باد همانند سنبلى او را حرکت مى داد و او داراى پانصد نخل بود، که کنار هر کدام دو رکعت نماز مى خواند، و هنگامى که به نماز مى ایستاد رنگ به رنگ مى شد و ایستادنش در نماز همانند ایستادن بنده در مقابل پادشاه بزرگ بود، بدن او از خوف خدا مى لرزید، و همانند کسى که با نماز وداع مى کند و فکر مى کند آخرین نماز اوست و دیگر هیچ وقت نماز نخواهد خواند نماز مى گزارد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۷۹)

نماز اگر با حضور قلب و دور از غفلت و سهل انگارى باشد، چنین تأثیرى را بر نمازگزار مى گذارد. مهم، معرفت بنده نسبت به آفریدگار است.
آن حضرت (ع) به اعمال مستحب همان اندازه توجه داشت که به اعمال واجب. از همین روست که به قضاى اعمال مستحب نیز در صورت فوت شدن می پرداخت. ابوعبدالله امام صادق علیه السلام می فرماید:  اِنَّ عَلىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام کانَ اِذا فاتَهُ شَى ءٌ مِنَ اللَّیْلِ قَضاهُ بِالنَّهارِ وَ اِنْ فاتَـهُ شَى ءٌ مِنَ الْیَومِ قَضاهُ مِنَ الْغَدِ أوْ فِى الْجُمُعَهِ أَوْ فِى الشَّـهْرِ، وَ کانَ اِذا اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِ الاَْشْیاءُ قَضاها فىشَعْبانَ حَتّى یَکْمُلَ لَهُ عَمَلُ السَّنَهِ کُلُّها کامِلَهً؛ امام على بن الحسین علیهماالسلام هنگامى که نمازهاى مستحب شبانه از او فوت مى شد آنرا روز قضا مى کرد و اگر از نمازهاى مستحبى روز فوت مى شد فرداى آنروز یا جمعه آینده یا ماه بعد آنرا قضا مى کرد و اگر نمازهاى مستحبى فوت شده جمع مى شد در ماه شعبان قضا مى کرد تا اینکه تمام نمازهاى مستحبى سال کامل شود. (وسائل الشیعه، ج ۳، ص ۲۰۱)
گرچه اصلِ نمازهاى نافله و نماز شب مستحب است نه واجب، ولى همین مستحبّات را هم مى توان قضا کرد، تا به فضیلت و پاداش اقامه نمازهاى مستحب رسید و از رحمت الهى برخوردار شد.
نقل شده ایشان در نمــاز شـب خویش سیصد مرتبه العفو می گفت؛  درخواست عفو و گذشت از آستان خدا و اقرار به خطا و گناه از سوى بنده عاصى، سبب برخوردارى از غفران الهى است. باید استغفار کرد تا بخشوده شد. در روایت است: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ سَیِّدُ الْعابِدینَ علیه السلام یَقُولُ: اَلْعَـفْوَ الْعَـفْوَ ثَلاثَمِاَهَ مَرَّهٍ فِى الْوَتْرِ فِى السَّـحَرِ؛ امام سجاد علیه السلام در نماز وتر هنگام سحر سیصد مرتبه العفو، العفو مى گفت. (وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۹۱۰)
امام در شبهاى رمضان بیش تر از پیش به عبادت می پرداخت؛ زیرا برخی از زمان ها و مکان ها برای آدمی تاثیر مثبت و سازنده تری از برخی دیگر دارد. از جمله این زمان ها می توان به سحرگاهان و بین الطلوعین و یا روزهای جمعه و ماه رمضان و مانند آن ها و از نظر مکانی به مساجد و مسجدالحرام و مسجد  النبی(ص) و مانند آن ها اشاره کرد. حال اگر سحرگاه شبی در ماه رمضان در مسجد النبی(ص) عبادتی انجام گیرد به مراتب ارزشی تر است. به قول شاعر: شب مردان خدا، روز جهان افروز است/ روشنان را به حقیقت، شبِ ظلمانى نیست.
ماه رمضان چنان فضیلتى دارد که به فرموده پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حتّى نفس کشیدن هاى روزه دار هم ثواب تسبیح و ذکر دارد. اگر کسى در حال روزه، از حرف هاى بیهوده بپرهیزد و پیوسته اهل ذکر و دعا و تسبیح و تکبیر باشد، از ثواب بیشترى بهره مند مى شود و حالت معنوى او در زمان افطار، بهتر خواهد بود.امام صادق علیه السلام می فرماید: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام اِذا کانَ شَهْرُ رَمَضانَ لَمْ یَتَکَلَّمْ اِلاّ بِالدُّعاءِ وَالتَّسْبیحِ وَالاِسْتِغْفارِ وَالتَّکْبیرِ فَاِذا أَفْـطَرَ قـالَ علیه السلام: اَللّهُـمَّ اِنْ شِئْتَ أَنْ تَفْعَلَ فَعَلْتَ؛ امام سجاد علیه السلام در ماه مبارک رمضان جز به دعا و تسبیح و استغفار و تکبیر لب نمى گشود و سخن نمى گفت، هنگامى که افطار مى کرد مى فرمود: معبودا! هرکارى را خواسته باشى انجام دهى انجام خواهى داد. (کافى، ج ۴ ، ص ۸۸، ح ۸)
پس نماز شب در همه ایام، به خصوص در شبهاى ماه رمضان و در مکانی مقدس فضیلتی بسیار دارد. عاشقان و مقرّبان درگاه الهى با تهجّد شبانه و قنوت هاى مفصّل و سجده هاى طولانى و دعاهاى همراه با گریه، پله پله راه عروج به آسمان معرفت و کمال را مى پیمایند و با معشوق خویش به مناجات می پردازند.
أَبى حَمزَهَ الثُمالى مى گوید: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام سَیِّدُ الْعابِدینَ یُصَلّى عامَّـهَ اللَّـیْلِ فى شَهْرِ رَمضـانَ فَاِذا کانَ فِى السَّحَرِ دَعا بِهذَا الدُّعـاءِ: اِلهى لا تُؤَدِّبْنى بِعُقوبَتِکَ ؛ امـام علی بن حسین علیه السلام در مـاه مبارک رمضان تمام شب را نماز مى خواند و هنگامى که سـحر مى شد این دعـا را مى خـواند: الهى لا تؤدّبنى بعقوبتک..( وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۱۷۴)
البته امام سجاد علیه‏السلام تنها به ماه رمضان و روزه آن بسنده نمی کرد ؛ چرا که وی بسیار روزه می گرفت و عبادت می کرد، اما در برخی از زمان بیش ترین توجه را به عبادت و روزه مبذول می داشت که مستحب است در آن به عبادت و روزه توجه شود. از جمله این زمان ها همان ماه های رجب و شعبان است.
امام صادق علیه السلام درباره سبک زندگی آن حضرت(ع) در این ماه ها می فرماید: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَصِـلُ مـا بَیْنَ شَعـْبانَ وَ رَمَضانَ وَ یَقُـولُ: صَوْمُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَهٌ مِنَ اللّهِ؛ امام سجاد علیه السلام روزه ماه شعبان و رمضان را به همدیگر وصل مى کرد و مى فرمود: روزه دو ماه پشت سر هم موجب پذیرش توبه از طرف خداست.(کافى، ج ۴، ص ۹۲، ح ۳)
رعایت ادب در پیشگاه خداوند به این است که انسان راضی به رضای خداوند باشد. این سیره امامان (ع) و پیامبران(ع) بود. امام باقر علیه السلام می فرماید: قالَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام مَرِضْتُ مَرَضا شَدیدا فَقالَ لى أَبى علیه السلام : ما تَشْتَهى؟ فَقُلْتُ: أَشْتَهى أَنْ أَکوُنَ مِمَّن لا أَقْتَرِحُ عَلَى اللّهِ رَبّى ما یُدَبِّرُهُ لى، فَقالَ لى: أَحْسَنْتَ ضاهَیْتَ اِبراهیمَ الْخَلیلَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ حَیْثُ قالَ جَبْرَئیلُ علیه السلام : هَلْ مِن حاجَهٍ؟ فقالَ: لااَقْتَرِحُ عَلى رَبّى، بَلْ حَسْبِىَ اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکیلُ؛ امام على بن الحسین علیهماالسلام فرمود: من به بیمارى شدیدى مبتلا شدم. پدرم به من فرمود: چه میل دارى؟ گفتم: میل دارم از کسانى باشم که در مورد چیزى که خدا برایم اندیشیده، پیشنهادى نداشته باشم ؛ یعنى: راضى و خشنودم به آنچه را که خدا برایم پیش آورد. پدرم فرمود: آفرین بر تو که شبیه ابراهیم خلیل علیه السلام هستى که وقتى جبرئیل به او گفت: آیا حاجتى دارى (هنگامى که مى خواستند او را در آتش بیاندازند) فرمود: پیشنهادى به پروردگارم نمى کنم، او بهترین وکیل است و مرا کفایت مى کند. (بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۶۷)
روش تربیتی و سیره اجتماعی امام سجاد(ع)
سرمشق گرفتن از امام معصوم(ع) یک واجب الهی است. شناخت سیره آن حضرت(ع) به ما کمک می کند که در تربیت خود و دیگران از روش هایی بهره مند شویم که برترین و بهترین در سبک زندگی انسانی است. در این جا به برخی از این موارد اشاره می شود.
۱. تربیت بردگان کافر: در گذشته برده داری رواج داشت و این که اسلام آن را به شکلی پذیرفت در جایی خود باید بحث شود؛ اما شکی نیست که هدف از  پذیرش این نظام با توجه به شرایط روزگار در راستای انسان سازی بوده است؛ زیرا قوانین و احکام چنان سامان یافته است تا به هر گناه و خطایی باید برده ای آزاد شود که مسلمان باشد و اسلام را آموخته باشد. در حقیقت از آن جایی که بردگان اسیران جنگی از کافران بودند یا زنان و کودکانی که در جنگ به غنمیت گرفته می شوند، در نظام اسلامی  برنامه چنین سامان یافته که اینان پس از آموزش اسلام و پذیرش آن به اشکالی آزاد و رها شوند. با توجه به شرایط آن زمان، بردگی بهترین شکل حفظ جان افرادی بود که در جنگ اسیر می شدند، وگرنه می بایست کشته می شدند؛ زیرا هزینه های جنگی که تحمیل شده بود باید از یک طریق جبران می شد و بردگی کمک می کرد تا هم هزینه ها جبران شود و جان انسان ها حفظ. از سوی دیگر در نظام اسلامی، بردگان در شرایطی قرار می گرفتند که خیلی بهتر از نظام های دیگر بود؛ زیرا احکام و قوانینی در اسلام نسبت به بردگان مطرح بوده که دست اربابان را می بست.
امامان(ع) بردگان را خریداری می کردند و پس از تربیت و آموزش آنان به دلیلی یا بی دلیلی آزاد و رها می کردند. البته برخی از آنان هم چنان به امامان (ع) می ماندند و حتی در رکاب آنان به شهادت می رسیدند که در واقعه کربلا گزارش هایی از این دست وارد شده است. امام سجاد(ع) هر ساله ده ها برده تربیت شده را آزاد و رها می کرد. در روش تربیتی ایشان روایت بسیاری آمده است. از جمله مُحَمَّدُ بنُ عجلان می گوید: قالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللّهِ علیه السلام یَقُولُ: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام اِذا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضانَ لا یَضْرِبُ عَبْدا لَهُ وَ لا أَمَهً، وَ کانَ اِذا أذْنَبَ الْعَبْدُ وَالاَْمَهُ یَکْتُبُ عِنْدَهُ: أَذْنَبَ فُلانٌ، أَذْنَبَتْ فُلانَهٌ یَوْمَ کَذا وَ کَذا، وَ لَمْ یُعاقِبْهُ فَیَجْتَمِعُ عَلَیْهِمُ الاَدَبَ، حَتّى اِذا کانَ آخَرَ لَیْلَهٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ دَعاهُمْ وَجَمَعَهُمْ حَوْلَهُ ثُمَّ أَظْهَرَ الْکِتابَ ثُمَّ قالَ: یا فُلانُ فَعَلْتَ کَذا وَکَذا، وَ لَمْ اُؤَدِّبْکَ أَتَذْکُرُ ذلِکَ؟ فَیَقُولُ: بَلى یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ. حَتّى یَأْتِىَ عَلى آخِرِهِمْ وَیُقَرِّرُهُمْ جَمیعا ثُمَّ یَقُومُ وَسَطَهُمْ وَیَقُـولُ: اِرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ وَ قُولُوا: یا عَلىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ إنَّ رَبَّکَ قَدْ أَحْصى عَلَیْکَ کُلَّما عَمِلْتَ کَما اَحْصَیْتَ عَلَیْنا کُلَّما عَمِلْنا وَلَدَیْهِ کِتابٌ یَنْطِقُ عَلَیْکَ بِالْحَقِّ لایُغادِرُ صَغیرَهً وَ لا کَبیرهً مِمّا أَتَیْتَ اِلاّ أَحْصاها، وَ تَجِدُ کُلَّما عَمِلْتَ لَدَیْهِ حاضِرا کَما وَجَدْنا کُلَّما عَمِلْنا لَدَیْکَ حاضِرا، فَاعْفُ وَاصْفَحْ کَما تَرْجُو مِنَ الْمَلیکِ الْعَفْوَ وَ کَما تُحِبُّ أَنْ یَعْفُوَ الْمَلیکُ عَنْکَ فَاعْفُ عَنّا تَجِدُهُ عَفُوّا… الــخ. امام صادق علیه السلام فرمود: امام علی بن حسین علیه السلام هنگامى که ماه رمضان داخل مى شد غلام و کنیز خود را نمى زد، هر وقت هر یک خلافى انجام مى داد پیش خود مى نوشت. فلان غلام یا کنیز فلان روز چنین و چنان کرد هیچ مجازات نمى کرد تا همه موارد را جمع مى کرد وقتى که آخرین شب ماه مبارک رمضان مى شد همه را صدا مى کرد و اطراف خود جمع مى کرد و بعد نوشته ها را رو مى کرد و بعد مى فرمود: فلانى چنین و چنان کردى ولى من تنبیه نکردم آیا یادت هست؟ طرف مى گفت: آرى تا اینکه به آخرین نفر آنان مى رسید و از همه اقرار مى گرفت. بعد در میان آنان مى ایستاد و مى فرمود: صداى خودتان را بلند کنید و بگویید: اى على بن الحسین خداوند هر کارى را که انجام دادى نوشته همانطور که کارهاى خلاف ما را نوشتى و پیش خدا کتاب و نوشته اى هست که علیه تو به حق سخن گوید و چیز کوچک یا درشتى را فروگذارى نکرده مگر اینکه آنها را نوشته است و هرچه کردى پیش خدا حاضر و روشن است همانطور که کارهاى ما پیش تو حاضر است. پس گذشت کن و بیامرز همانطور که از خداوند امید عفو و گذشت دارى و همانطور که دوست دارى خدا از تو بگذرد پس خودت هم گذشت کن تا او از تو بگذرد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۰۳)
۲. اطعام دیگران : ایشان برای رسیدن به اهداف مهم تربیتی از هیچ فرصتی فروگذار نمی شدند. در ماه رمضان که ماه قرآن و برکت و تربیت و تزکیه و تقوا و مغفرت است، امام(ع) به حکم اسلام، به اطعام دیگران توجه ویژه ای داشت. اطعام به گرسنگان و بینوایان هم آنان را سیر می کرد و هم تاثیر مثبت روی روحیه آنان می گذاشت. البته این عمل ایشان تنها به ماه رمضان ختم نمی شد و بلکه حتی روزهای دیگر به مناسب مثلا روزه گرفتن، این کارها را انجام می داد. ابوعبدالله امام صادق(ع) درباره سیره جد خویش امام سجاد (ع) در ماه رمضان می فرماید:  کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام اِذا کانَ الْیَوْمُ الَّذى یَصُومُ فیهِ، یَأْمُرُ بِشاهٍ فَتُذْبَحُ وَ تُقْطَعُ أَعْضاؤُهُ وَ تُطْبَخُ، وَ اِذا کانَ عِنْدَ الْمَساءِ أَکَبَّ عَلَى الْقُدُورِ حَتّى یَجِدَ ریحَ الْمَرَقِ وَ هُوَ صائِمٌ، ثُمَّ یَقُولُ: هاتُواالْقُصاعَ اِغْرِفُوا لاِلِ فُلانٍ، وَ اغْرِفِوا لاِلِ فُلانٍ حَتّى یَأْتِىَ عَلى آخِرِ الْقُدُورِ، ثُمَّ یُـؤْتى بِخُبْزٍ وَ تَمْرٍ فَیَکُونُ ذلِکَ عِشـاءُهُ؛ روزى که امام سجاد علیه السلام روزه مى گرفت دستور مى داد گوسفندى تهیه و ذبح شود و تکه شود و پخته شود هنگامى که شب مى شد سر خود را بالاى دیگها خم مى کرد تا بوى آبگوشت را با دهان روزه بچشد و بعد از چشیدن مى فرمود: کاسه ها را بیاورید براى فلان خاندان و فلانى پر کنید تا اینکه به آخرین دیگها مى رسید، نان و خرما آورده مى شد، پس این شامش مى شد.( بحار، ج ۴۶، ص ۷۱؛ من لا یحضره الفقیه ۹۰، ح ۱۹۵۵)
البته این خود بیانگر اوج وارستگى از تعلّقات و شهوتِ شکم است؛ زیرا انسان روزه دار خود نمی خورد یا با غذای ساده ای افطار می کند؛ ولی طعام هاى لذیذ براى دیگران فراهم می کند و افطارى می دهد.
۳. در خدمت دیگران و مردم داری
امــام سجاد علیه‏السلام هماره بر آن بود تا سرمشق عملی برای دیگران باشد. مراعات همه آداب و سنن نیک اجتماعی حتی در زمانی که خودش به رنج و سختی می افتاد، برای این بود تا ضمن بهره مندی از آثار معنوی مراعات آن، دیگران نیز از آن بیاموزند و مشق زندگی خود سازند. در سـفرها بر آن بود تا با مردم داری و نزدیکی به آنان روش های تربیتی را در عمل به آنان بیاموزد و آنان را تحت تاثیر اخلاق اجتماعی خود قرار داده و زمینه آموزش و پرورش دیگران را برای خود فراهم آورد؛ زیرا نمی توان جدا از دیگران زیست و در آنان تاثیرگذار بود. در گذشته روحانیون و عالمان اسلامی با حضور در اجتماع مردم وزندگی در میان آنان، بیش ترین تاثیر را داشتند ؛ هر چند امروز به سبب شرایط خودخواسته یا تحمیلی از اجتماع مردمی دور افتاده و کم ترین ارتباط را دارا هستند و از همین رو، تاثیر مراجع دیگر که حضور مردمی تر دارند، بیش از عالمان اسلامی شده است.
به هر حال، امام سجاد(ع) در سفرهایش بر آن بود که خودش یکی از آنان بلکه خدمت گزار آنان باشد. امام صادق علیه السلام درباره این سیره جدش می فرماید: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام لایُسافِرُ اِلاّ مَعَ رُفْقَهٍ لایَعْرِفُونَهُ وَ یَشْتَرِطُ عَلَیْهِمْ أَنْ یَکُونَ مِنْ خَدَمِ الرُّفْقَهِ فیما یَحْتاجُونَ اِلَیْهِ؛ امام علی بن حسین علیه السلام جز با کاروانى که او را نشناسند مسافرت نمى کرد و با آنان شرط مى کرد که از خدمتگزاران کاروان در نیازمندى هاى آنان باشد.
بنابراین باید گفت بر اساس این سیره امام سجاد(ع) از آداب سفر آن است که انسان اخلاق خوب با همسفران داشته باشد و با آنان در کارها همکارى کند و از خواسته هاى شخصى به نفع جمع همسفران بگذرد، نه آنکه پیوسته ایراد بگیرد، یا کار خود را به دوش دیگران بگذارد و کَلّ بر آنان و خودخواه و تن پرور باشد. سفر امام سجاد علیه السلام در جمع کاروانیان به صورت ناشناس براى آن بود که بارى بر دوش آنان نباشد، بلکه یار و همکارشان گردد؛ زیرا وقتی ایشان را می شناختند هرگز حاضر نمی شدند ایشان خدمت کند بلکه خود به خدمت عاشقانه ایشان می پرداختند.( بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۶۹)
۴. تواضـع و خدمت امـام علیه‏السلام
البته از روایت پیشین این معنا به دست می آید که امام(ع) با آن جایگاه رفیع معنوی و الهی خویش، هرگز تواضع را ترک نمی نکرد و به سوی کبر و تکبر هیچ میل و گرایشی نداشت. در روایات بسیاری می توان این مطلب را به دست آورد وبر آن مهر صحت گذاشت. به عنوان نمونه وقتی به به امام سجاد علیه السلام گفته شد: اِذا سافَرْتَ کَتَمْتَ نَفْسَکَ أهْلَ الرُّفْقَهِ؟ فَقالَ: أکْرَهُ أنْ آخُذَ بِرَسُولِ اللّهِ مالا اُعْطى مِثْلَهُ؛ هنگامى که مسافرت مى کنى چرا خودت را از اهل کاروان کتمان مى کنى و نمى شناسانى و ناشناس در میان آنان سفر می کنی؟ فرمود: دوست ندارم از وابستگى به رسول خدا استفاده کنم با اینکه خدمتى در مقابل آن وابستگى انجام ندادم. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹۳، ح ۸۲)
البته پرهیز از تکبر به معنای ترک وقار و متانت نیست، بلکه رعایت متانت و ادب و وقار در راه رفتن، بر شخصیّت انسان مى افزاید. راه رفتن باید متواضعانه باشد نه متکبّرانه، با وقار باشد نه سبک و نامناسب. حرکتِ متعادل دست ها هنگام راه رفتن هم نشانه اى از وقار است.
امام صادق علیه السلام فرمود: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَمْشى مَشْیَهً کَأَنَّ عَلى رَأْسِهِ الطَّیْرُ لایَسْبِقُ یَمینُهُ شِمالَهُ؛   امام چهارم علیه السلام چنان با آرامش راه مى رفت مثل اینکه بالا سرش پرنده اى قرار دارد [که نمى خواهد او حرکتش را متوجه شود و پرواز کند ]دست راست او جلوتر از دست چپش نمى رفت. (مشکاه الانوار، ۲۲۷)
ایشان با این همه به مسئولیت اجتماعی خود نیز عمل می کرد و با حفظ  خضوع امام علیه‏السلام تعهّد داشت تا حتی در جاده و کوچه و خیابان اگر کمکی به دست او برای خدمت رسانی بر می آید انجام دهد. در همین رابطه در روایتی دیگر آمده است: کانَ علیه السلام یَمُرُّ عَلَى الْمَدَرَهِ فى وَسَطِ الطَّریقِ فَیَنْزِلُ عَنْ دابَّتِهِ حَتّى یُنَحّیها بِیَدِهِ عَنِ الطَّریقِ؛  امام چهارم علیه السلام هنـگامى که وسط راه به کلوخ پاره اى بر مى خـورد از مرکب خود پیاده مى شد و با دست مبارکش آنرا از سر راه بر مـى داشت.( بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۹۳)
در آموزه هاى دینى، هر نوع خدمت رسانى به مردم و رفع مشکلات از آنان، مطلوب است. در احادیث است که حتّى برطرف کردن اندوه از چهره یک مسلمان یا برداشتن سنگى از سر راه مردم «صدقه» است و ثواب دارد. بر اساس این حدیث، تمیز کردن مسیر و صاف کردن جادّه و برداشتن سنگ و آشغال و موانع از سر راه مردم، کارى پسندیده و ثواب است.
۵. صدقـات امـام علیه‏السلام
انفاق و صدقاتی که انسان می دهد باید از بهترین  و محبوب ترین چیزی باشد که خود انسان بدان علاقه مند است. در روایات است که امام حسین(ع) شکر و شیرینی و خرما بسیار دوست می داشت و از همان بسیار انفاق می کرد. خداوند در آیه ۹۲ سوره آل عمران، در آداب و احکام انفاق به انفاق از محبوب سخن گفته است و معصومان(ع) در سیره عملی خویش بدان عمل می کردند. أبى عَبْدِاللّهِ الدّامْغانى مى گوید: کانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام یَتَصَدَّقُ بِالسُّکَّرِ وَاللَّـوْزِ. فَسُئِلَ عَنْ ذلِکَ فَقَرأَ قَوْلَهُ تَعالى: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ؛ امام علی بن حسین علیه السلام از گردو و شَکر صدقه مى داد. از حکمت این کار سؤال شد، این آیه را خواند که: «به نیکى و رستگارى نمى رسید تا اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید.» پس امام علیه السلام شِکر و گردو را دوست داشت و از آن ها انفاق می کرد.( بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۸۹)
البته انسان با صدقه و انفاق از محبوب خویش خصلت ایثار را نیز بروز و ظهور می دهد که خداوند آن را بسیار دوست می دارد و در ستایش اهل بیت(ع) در آیات ۵ تا ۱۳ سوره انسان از آن سخن به میان آورده است. به هر حال، بهترین صدقه آن است که از آنچه انسان به آن علاقه دارد انفاق کند، تا از وابستگى رها شود. پس روش امام سجاد علیه السلام با الهام از آیه شریفه، بر اساس همین نکته است.
امـام سجاد علیه‏السلام در صـدقه و انفاق کردن بر آن بود تا همه آداب و احکام واجب و مستحب اسلام مراعات شود. از این رو، در روایتی آمده است، امام صادق علیه السلام درباره سیره انفاق و صدقه ایشان فرموده است: کانَ [عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام] یُقَبِّلُ الصَّدَقَهَ قَبْلَ اَنْ یُعْطِیَهَا السائِلَ، قیلَ لَهُ: ما یَحْمِلُکَ عَلى هذا؟ قالَ: فَقالَ: لَسْتُ اُقَبِّلُ یَدَ السائِلِ اِنّما اُقَبِّـلُ یَدَ رَبّى، اِنَّـها تَقَعُ فى یَدِ رَبّى قَبْلَ أَنْ تَقَعَ فى یَدِ السائِلِ…؛ امام علی بن حسین علیه السلام قبل از اینکه صدقه را به فقیر بدهد مى بوسید، از امام سؤال شد، حکمت این کار شما چیست؟ فرمود: من دست پروردگارم را مى بوسم نه دست فقیر را، زیرا صدقه قبل از اینکه به دست فقیر برسد در دست خدا قرار مى گیرد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۷۴؛ زیرا گر چه ظاهر صدقه، بیرون رفتن مال از دست انسان است، ولى نزد خداوند ذخیره مى شود و در روز نیاز، چند برابر به انسان بر مى گردد و این وعده حتمى خداست و پاداش عظیم آن را خداوند بر عهده گرفته است.
هم چنین درباره اخلاص امام سجاد علیه‏السلام در انفاق و صدقه آمده است: وَکانَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام لَیَخْرُجُ فِى اللَّیْلَهِ الظَّلْماءِ فَیَحْمِلُ الْجِرابَ فیهِ الصُّرُرُ مِنَ الدَّنانیرِ وَالدَّراهِمِ حَتّى یَأْتى بابا بابا فَیَقْرَعُهُ ثُمَّ یُناوِلُ مَنْ یَخْرُجُ اِلَیْهِ، فَلمّاماتَ عَلىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام فَقَدُوا ذلِکَ فَعَلِمُوا أَنَّ عَلىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ الَّذى کانَ یَفْعَلُ ذلِکَ؛ امام سجاد علیه السلام شب تاریک از خانه خارج مى شد و انبانى را که در آن کیسه هاى درهم و دینار بود با خود برمى داشت و مى آمد درب منزلها و در مى زد و از آنها به کسى که دم درب مى آمد مى داد. (بدون اینکه شناخته شود.) زمانى که به شهادت رسید و دیگر او را ندیدند دانستند که امام سجاد بود که آن کار را مى کرد. (بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۶۶)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۸ ، ۱۳:۱۳
محمد رضا آیاتی

داستان غلام امام سجاد (علیه السلام)

شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۵ ب.ظ

بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم

غلام  امام سجاد(علیه السلام)شخصی می گوید: سالی در مدینه، قحطی شد و باران نیامد. هر چه مردم دعا کردند و نماز طلب باران خواندند، اثری نبخشید. در خلوتی، در دامنه کوهی، غلامی را دیدم که عبادت می کرد و حال عجیبی داشت و در مناجات خویش می گفت:خدایا! ما بندگان! چنین هستیم! خدایا! رحمت خود را از ما قطع نکن.او مشغول عبادت بود که دیدم اوضاع عالم عوض شد. یقین کردم که آن تغییر در اثر دعای این شخص بود. دنبالش رفتم تا ببینم کیست. فهمیدم غلام خانه امام سجاد (علیه السلام) است.پیش خودم گفتم: هر طور هست من او را از امام می خرم، نه برای این که خادم من باشد؛ بلکه من خادم او باشم و از فیض وجود او استفاده کنم.خدمت امام رسیدم و عرض کردم من یکی از غلام های شما را می خواهم.فرمود: کدام یک؟ بالاخره او را پیدا کردم؛ اما غلام ناراحت شد.گفت: ای مرد! چرا مرا از این خانه جدا می کنی. چرا مرا از محبوبم جدا می سازی.گفتم: می خواهم تو را ببرم و تا آخر عمر خدمتگزار تو باشم و از محضر تو استفاده کنم.من در فلان جا شاهد و حاضر بودم که چگونه دعا می کردی. شک ندارم که این باران در اثر اجابت دعای تو بود.غلام تا این جمله را از من شنید، سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! من نمی خواستم از این رازی که بین من و تو است، شخص دیگری آگاه شود. حال که از این راز آگاه شدند، خدایا! مرا از این دنیا ببر! این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۸ ، ۱۳:۰۵
محمد رضا آیاتی

مبانی اخلاقی در صحیفه سجادیه

شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۶ ب.ظ

چکیده:

تبیین مبانی اخلاقی اسلامی بر اساس آموزه های صحیفه سجادیه،محور اصلی این گفتار است . نویسنده پس ازبیان نکات مقدّماتی در مورد صحیفه،توحید را به عنوان مبنای اخلاق در صحیفه شناسانده و شش نکته را در این زمینه بر می شمرد: آنگاه هفت راه از راه های تعالی معنوی را که در صحیفه مطرح شده، توضیح می دهد: نویسنده، تمام موارد را با تکیه بر متن صحیفه سجادیه توضیح داده است.

مقدمه:

بخش عظیمی از تعالیم انسان ساز انبیا را اخلاق تشکیل داده است. تعلیم خلق و خوی شایسته که موجبات سعادت دنیوی و اخروی انسان ها را فراهم سازد، یکی از آموزه های اساسی ادیان الهی است. در حدیثی از پیامبر اسلام(ص)آمده است: «علیکم بمکارم الاخلاق فان الله عزوجل بعثنی بها»بر شماست که به مکارم اخلاق آراسته شوید، زیرا خدای تعالی مرا برای آن مبعوث کرده است.

در ایات قرآنی نیز به مفاهیم اخلاقی در ابعاد فردی و اجتماعی آن تأ کید فراوانی شده است. قرآن، فضائل را ستوده و رذایل را نکوهیده است.

پیامبر اکرم خود الگو و اسوۀ اخلاق بود. خداوند، خلق و خوی والای او را ستوده و او را چنین می ستاید: انّک لعلی خلق عظیم. شخصیت تو مبتنی بر خلق و خوی عظیمی است. اخلاق والای پیامبر اکرم، خود یکی از اسباب ایمان و جذب مردم به آئین اسلام بوده است و در قرآن کریم می خوانیم: ولو کنت فظاً غلیظ القلب لا نفضوا من حولک[3] اگر تند خو و خشن بودی مردم از گرد تو پراکنده می شدند.

امامان شیعه نیز- که خلفای بر حق پیامبر اکرم بودند- همگی اسوه های اخلاق و رفتار و فضایل انسانی بودند و همین ویژگی، یکی از نشانه های جانشینان راستین پیامبر اکرم است. امّا به این ویژگی اساسی رهبران راستین اسلام کمتر استناد شده و ابعاد اخلاقی شخصیت آنها کمتر مورد بررسی قرار گرفته است .

یکی از کهن ترین متون اسلامی که در قرن اوّل هجری تأ لیف شده، کتاب الصحیفة الکامله یا الصحیفه السجادیه تألیف امام زین العابدین و سید الساجدین علی بن الحسین (ع) است. این کتاب به زبور آل محّمد نیز موسوم است و به تواتر، توسط سه فرقۀ زیدیه، اسماعیلیه و امامیه به طرق گوناگون از آن امام همام روایت شده است. این کتاب مجموعه دعاهای امام زین العابدین (ع) با خالق یکتا است، امّا آنچه که از اخلاق حسنه و فاضله در این دعاها تعلیم داده می شود، کمتر از سایر مضامین شریف آن نیست. در این مجموعۀ گرانقدر، ضمن مناجات با خالق هستی، عالی ترین خلق و خوی انسانی در رفتار فردی و اجتماعی تعلیم گردیده است و هر کس که به مطالعۀ مضامین آن بپردازد، به شخصیت والا و پیامبر گونۀ گویندۀ آن اعتراف خواهد کرد.

در دعاهای صحیفه سجادیه، امام سجاد(ع) ضمن راز و نیاز با خداوند، به طورغیر مستقیم از فضایل ورذایل اخلاقی سخن می گوید. گویی در دیدگاه امام (ع) از طریق سخن گفتن و راز و نیاز با خداوند، می توان همة کمالات انسانی و وظایف فردی و اجتماعی را باز شناخت.

دعاهای صحیفه، غالباً آمیخته با ستایش باری تعالی و توحید است. این عبارت- که از سویی لطیف ترین تعابیر عرفانی است که می تواند بر زبان انبیا و اولیای الهی جاری شود و از سویی دیگر عالی ترین و بلندترین معارف توحیدی را در بر دارد- جایگاه رفیع و ممتازی به این مجموعه داده است، به گونه ای که هیچ مجموعه دیگری در معارف توحیدی قابل مقایسة با آن نیست به ویژه آنکه جامه ای زیبا از حسن بیان- بر خاسته از معدن فصاحت اهل بیت پیامبر(ص)- نیز بر زیبایی محتوای آ نها می افزاید.

در اینجا به عنوان نمونه به بحث املکیت خداوند سبحان اشاره می شود. امام سجاد(ع) دعای 22 را این گونه آغاز می کند:« اللهم انّک کلّفتنی من نفسی ما انت املک به منّی،و قدرتک علیه و علی اغلب من قدرتی». این عبارت، به صراحت، دو نکته را بیان می کند: اول آنکه انسان و قدرت او، واقعی است نه خیالی و پنداری. این جمله، خطّ بطلانی است بر این اندیشه که تمام موجودات و هم و خیال و تصورهایی در اینه است یا سخن دیگری که همۀ انسان ها را شیر می داند، ولی نه شیر واقعی، بلکه تصویر شیری که روی پرده است، به اختیارخود حرکتی ندارد، بلکه این باد است که او را به هر سویی که بخواهد به جنبش در می آورد. 

در عبارت امام سجاد صلوات الله علیه، سخن از قدرت و تکلیف واقعی انسان است. این دو واقعیت- که بر انسان واقعی مترتّب است- اختیار را به خوبی می رساند و جبر را نفی

می کند. امّا نفی جبر، به گونه ای است که او را به ورطۀ تفویض نمی کشاند و واقعیت

«لا یمکن الفرار من حکومتک» را نادیده

نمی گیرد. این ویژگی بیان وحی است که در جایی به اجمال،«لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»[6] می گوید، و در جایی دیگر آن را تبیین می کند.

جالب توجّه آن که این نکات را، هر کسی با اندک توجّهی با واقعیت های زندگی خود منطبق می یابد، یعنی هم مالکیت خود و هم املکیت خداوند را توأمان در زندگی خود می بیند، که اوّلی نفی جبر و دوّمی نفی تفویض است.

این گونه گره گشایی از معضل دیرینۀ جبر و تفویض، امام سجاد(ع) را در خور است، که هم راز آشنای خلقت است و هم بر اوج قله های معرفت توحیدی جای دارد. در این گفتار، بر آنیم که برخی از مبانی اخلاق اسلامی رابر اساس صحیفۀ سجادیه تبیین کنیم.

1- توحید، مبنای اخلاق؛

در منطق امام سجاد(ع)، توحید، یک بحث نظری خشک و بی نتیجه نیست. بلکه آثار عملی فراوان بر آن مترتّب است، به ویژه در مقولۀ اخلاق. بخشی از این آثار را بر

می شماریم، تا بتوانیم به محکی برای بررسی ادّعاهای مدّعیان توحید، دست یابیم.

2-1. معرفت خدا، مبنای انسانیت؛

معرفت خدا، مبنا و معنای انسانیت است. خداوند، در برابر منّت های پیاپی که به مردم داده و نعمت های متوالی که بر آنها ارزانی کرده، شناخت حمد خود را از آنها باز نداشته است، و گرنه بدون سپاسگزاری و شکر، در نعمت های او تصرّف می کردند و در آن صورت، از حدود انسانیت فرود می آمدند و در حّد چهارپایان بودند.

2-2. نعمت خدا و استحقاق مردم؛

خداوند منّان،به لطف و تفضّل خود، پدیده ها را پدید آورد و وجود بخشید. و نیست را به هست بدل کرد. ونام مبدیء شاهد بر آن است. بدین روی، سخن گفتن از استحقاق یا استدعاء ذاتی برای چیزی که وجود ندارد، بی معنا است.

امام سجاد(ع) به این حقیقت روشن و فطری، در دعاهای مختلف صحیفه توجّه داده است. از جمله به عبارت آغاز دعای ورود ماه رمضان بنگرید: منّت تو ابتداء است، یعنی مسبوق به سابقه ای مانند استحقاق و استدعاء ذاتی نیست، عفو تو تفضل و عقوبت حضرتت عدالت است.... اگر عطا کنی، عطای خود را به منّت آلوده نمی رسانی و اگر نعمتی را باز داری، باز داشتن تو، تعّدی بر کسی نیست. بر کسی

پرده پوشی می کنی که اگر بخواهی او را رسوا می کنی، و به کسی می بخشی که اگر بخواهی، نعمت را از او باز می داری؛در حالی که این هر دو تن، برای رسوایی و منع از سوی حضرتت سزاوارند، امّا تو کارهای خود را بر مبنای تفضّل بنا کردی...

سراسر دعای تقصیر از ادای شکر نعمت های الهی، نیز، به الفاظی فصیح ورسا بیان همین حقایق است.

2-3. خوف و رجاء؛

معنای دقیق خوف- بر خلاف ترجمۀ رایج- عدم امنیت است. کلمۀ خوف، هیچ جا در برابر شجاعت به کار نرفته، تا آن را به ترس معنا کنیم. بلکه غالباًدر برابر امنیت و گاهی در برابر رجاء به کار می رود.

در توضیح می گوییم: روشن است که انسان هیچ طلبی از خدای خود ندارد و تمام

نعمت های خداوند به تفضّل اوست که هر لحظه بگیرد، ظلم روا نداشته است. این است که انسان عاقل، همواره خود را در معرض این خطر می بیند که خداوند، نعمت هایی را که به او داده، از او پس بگیرد. کسی که طعم شیرین نعمت خدا- به خصوص نعمت های معنوی الهی- را چشیده، از این چگونگی می لرزد و همواره در حال عدم امنیت به سر می برد، یعنی همواره به درگاه خداوند سبحان، در حالت خوف است، حتّی وقتی که در مسیر عبادت

می کوشد.

امّا از سوی دیگر، جود و فضل و احسان الهی نیز حقیقتی است که درِ امید را همواره به روی انسان گشوده می دارد، حتّی وقتی که در مسیر معصیت قرار دارد.

توجه به این حقیقت، همواره انسان را در میان دو حالت قرار می دهد که هر دو، نشان از عبودیت او به درگاه مولایش دارد. آثار سازندۀ این توجّه در اخلاق و تربیت انسانی،

فوق العاده است.

امام سجاد(ع) در دعای 39 در بیان این حقیقت، بر این نکته تأکید می ورزد که نه یأس انسانی از نجات، از روی نومیدی مطلق است که از گناهان کبیره است و نه طمع فردی به رهایی، به دلیل فریفته شدن به اعمال اوست. بلکه انسان عابد، همواره حسنات خود را در برابر سیئات خود، اندک می بیند، آن هم در برابر خدایی که افراد صدّیق در پیشگاه او نباید به اعمال خود فریفته شوند و تبهکاران نیز نباید به دلیل کارنامۀ سیاه خود، از لطف و رحمت حضرت او نومید گردند.

2-4. امید به رحمت الهی در هر حال؛

بر اساس توضیحاتی که بیان شد، برای انسان هیچ نقطۀ امیدی جز رحمت الهی وجود ندارد، خدایی که عفوش، بیشتر از عذابش و رضای او فراوان تر از خشم اوست[12] خدایی که رحمتش پیشاپیش غضبش قرار دارد و عطایش بیشتر از منع اوست و آفریدگان همه در گسترۀ وُسع اویند[13] خدایی که کوچکترین عمل خیری را که برایش انجام شود، سپاس می گزارد و پاداش می دهد. و به هر کس که به سوی او گامی فراپیش نهد، بسیار نزدیک می شود و کسانی را که از درگاه او می گریزند، به سوی خود می خواند، کار نیک را به ثمر می نشاند و رشد می دهد و کار بدِ بندگان را نادیده میگیرد و از آن در می گذرد.

آری، چنین تکیه گاهی را سزاوار است که انسان بدان تکیه کند و به آن امید بندد.

2-5. اتکاء بر توفیق الهی؛

دست نصرت الهی، همواره به یاری انسان

می شتابد، تا او را در برابر دشمنان بزرگ- همچون ابلیس و سپاهیان و یارانش از بیرون، و تمایلات کِشنده و کُشندۀ نفس از درون- حمایت کند. بدین سان، نعمت توفیق الهی به انسان مختار می رسد. اینک انسان است که می تواند به اختیار خود، از توفیق خداوندی بهره گیرد و به سوی کمال برود یا آن را نادیده گیرد و به سوی تمایلات نفس امّاره پیش تازد. خداوند متعال، همواره به انسان، توفیق می دهد و برخوردهای زشت او را نادیده می گیرد. امّا در مواردی نیز این گونه یاری خاصّ را از او دریغ می دارد تا انسان با همان سر مایۀ اولیۀ خود، یعنی تذکّرات عقل درونی و هشدارهای پیامبران و حجّت های معصوم خداوند، با دشمنانِ یاد شده بجنگد، اگر توانِ چنین جنگی را داشته باشد. در این حالت گرفتار خذلان

می شود، یعنی خداوند، او را به همان تذکّرات اوّلیه ارجاع می دهد، تذکّراتی که از هیچ کس دریغ نداشته است.

2-6. توکّل بر خدا؛

ندای همیشگی قرآن، این است که ]علی الله فلیتوکّل المؤمنون علی الله فلیتوکّل المتوکلون افرادی که ایمان آورده اند و

می خواهند به جایی سر بسپارند و دل ببندند، تنها باید بر خدای قادر حکیم، دل بندند و سر بسپارند. چرا چنین است؟ دیدیم که هیچ کس، امکان و نعمتی از خود ندارد. هر چه در دست کسی ببینیم، امانتی است که خدای ولی النعم به او داده و هر زمان بخواهد، از او باز پس

می گیرد. به این جهت، همۀ مردم، فقیر به درگاه آن غنی بالذاتند، که حتی در وجود خود نیز امانت دار خدای بزرگ هستند: یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله، و الله هو الغنی الحمید. إن یشأ یذهبکم و یأت بخلق جدید و ما ذلک علی الله بعزیز.

این دیدگاه در مورد آفریدگان، دیدۀانسان را به سوی آفریدگار میکشاند، تا از مخلوق ناتوان چشم امید بندند و تنها به سرچشمة توانای او چشم بدوزند. سراسر دعای 28 صحیفه، همین مضامین را دارد. عبارت این دعای ارزشمند ترکیب خاص خود را دارد، ترکیبی زیبا از عاطفه و استدلال، به گونه ای که همچون تار و پود یک نظام دقیق و کار آمد، معنای عبودیت را می رساند. بدین جهت، امام سجاد(ع) از خدای خود، صداقت در توکل، یقین افراد متوکل بر خدا و توکل مؤمنان راستین بر خدا را از او می خواهد.

3- راه های تعالی معنوی؛

صحیفه سجادیه، در کلمه کلمة خود، راهکارهایی برای تعالی معنوی انسان عرضه می دارد. از این رو، در پی یافتن این راه ها، باید به بازخوانی این نامة نامدار آسمانی پرداخت و از هر کلامی شیوه نامه ای استخراج کرد. بدیهی است که این بازخوانی، یک زبان خواهد به پهنای فلک، که با اختصار این نوشتار، سازگار نیست. ولی به اقتضای کوتاهی مجال و مقال، تنها به چند راه اشاره می شود.

3-1. قرآن؛

بر اساس حدیث متواثر ثقلین، امام سجاد(ع)، خود، تالی قرآن است و کلام او همواره همراه آن تا روز قیامت است. براساس احادیث دیگر، حضرتش در شمار سلسله ای است که به تبیین حقایق قرآن می پردازند. از این رو، بهترین توصیف را از قرآن ارائه می کند.

 

3-2. خدایی که روزها و شب ها را آفرید؛

برخی از آنها را بر بعضی دیگر برتری داد. این برتری، می رساند که لحظاتی که پیش روی خودداریم – بر خلاف نظر ظاهر بینان و کوته نگران – مانند هم نیستند. برای کسانی که نه تنها به پاره های زمان نظاره می کنند، بلکه در ورای آن، خالق آنها را می بینند، این مطلب، حقیقتی است روشن و انکار نا پذیر.

امام سجاد(ع) در بیان فضیلت ماه رمضان، از همین راه وارد می شود. ابتدا از راه هایی سخن می گوید که خداوند – به لطف و تفضل و منت بی پایان خود بر بشر – برای آنها قرار داده تا بندگان را به رضوان خود برساند. آنگاه بیان می دارد که یکی از این راه ها، ماه رمضان است. ویژگی های ماه رمضان به بیان حضرتش، بسیار شایان توجه است: ماه خدا، ماه اسلام، ماه پاکیزگی، ماه آزمون، ماه نزول قرآن.

برگزیدة خدا در میان ماه ها؛ ماه مضاعف شدن ایمان؛ ماه ترغیب به شب زنده داری و وجوب روزه؛ عید اولیای خدا؛ بهترین وقتی که همراه انسان است؛ یاور انسان در برابر کید و مکر شیطان؛ همراهی که راه های نیکوکاری را آسان می سازد؛ ماه نزول برکت ها و شویندة گناهان.

انصاف دهیم! اگر چنین پرتوافکنی از سوی حجت خدا بر این لحظات آسمانی نباشد، چگونه برتری آن بر دیگر زمان ها را باز شناسیم؟ و اگر این گونه تعبیرها را به خوبی قدر بدانیم، ایا ابزاری بهتر از آن برای راه یابی انسان به اوج کمال، میتوان تصور کرد؟

3-3. تولی و تبری؛

تولی و تبری، دو رکن رکین هدایت و دو بنیان استوار نجات انسان است. وقتی پذیرفتیم که راهی برای نجات، جز این که بر در خانة خدا برویم وجود ندارد، آنگاه روشن می شود که دشمن او را باید طرد کرد، به گونه ای که قلب و زبان و دست ما، گواه این طرد باشد. بنگرید که قرآن، چگونه این پیام آفریدگار را به آفریدگان می رساند:

پیام مهم خداوند به انسان، این است که شیطان را دشمن خود بدارید و با او دشمنی کنید. او پیروان خود را فرا می خواند تا به آتش دوزخ بکشاند. یعنی از ورود در حلقة پیروان او اجتناب کنید.]

امام سجاد(ع) در مواضع مختلف صحیفه، این اصل اصیل را باز می نماید. از جمله در دعای مکارم اخلاق، از خدا می خواهد افرادی را که اهل بدعتند وسخنان خود بافته به کار میگیرند، طرد کند.

در آخرین سطور دعای روز عرفه، از خدا می خواهد که او را پشتوانه و یاور ستمگران در محو کتاب خدا نگرداند.

در دعای عید اضحی، ابتدا به تفصیل، جنایات دشمنان و غاضبان حقوق حقة برگزیدگان به حق خداوند را بر می شمارد، به گونه ای که جانشینان و بر گزیدگان خدا در زمین، در اثر آن ستم ها، مورد غلبه و قهر و غضب حق خود قرار گرفتند، احکام الهی را در حال تغییر و تبدیل می بینند، پشت کردن به قرآن را – در عمل – نظاره می کنند، تحریف فرائض و زایل شدن سنت های پیامبر را شاهدند، ولی نمی توانند سخن بگویند.

اینجا است که امام سجاد(ع) زبان به لعن دشمنان خاندان نور می گشاید. نه تنها خود آنها، که پیروان آنها و کسانی را که به کارشان رضایت دهند نیز، مشمول لعن خود می گرداند. و آنگاه تعجیل در فرج و گشایش الهی را برای اولیای به حق خدا می طلبد.

و سر انجام، پیام تربیتی امام سجاد(ع) این است که باید فرزندان را چنان بار آورد که نسبت به اولیای خدا، دوستدار و خیر خواه باشند، همان سان که نسبت به دشمنان او، عناد و بغض داشته باشند.

3-4. شفاعت؛

شفاعت، از آموزه های مهم قرآن و عترت است، که راهی فراخ برای امید به نومیدان

می نمایاند. از این رو، در روایات اهل بیت(ع)، امید بخش ترین ایة قران را ایة «ولسوف یعطیک ربک فترضی» دانسته اند که ناظر به مقام شفاعت است.

امام سجاد(ع)، سه جزء را در یک جمله بیان می دارد:

فانی لم آتک، ثقة منی بعمل صالح قدمته و </P>

لا شفاعة مخلوق رجوته الا شفاعة محمد و اهل بیته صلواتک علیه و علیهم و سلامک.

اموری که از این جمله نورانی عاید می شود عبارت است از:

1- هیچگاه به عمل صالح و کار نیک خود نباید دل بست، چرا که اصل بر قبول آن از جانب خداوند متعال است، که عموم انسانها از آن بی خبرند.

2- اصل شفاعت، صحیح است.

3- به شفاعت هیچ کس نمی توان امیدوار بود، مگر کسانی که خداوند، آنها را به عنوان شفیع درگاه خود معین کرده است.

4- این گرامیان عوش الهی، پیامبر و خاندان پاک نهاد او(ع) هستند.

5- در اینجا نیز – مانند دیگر راه های خیر – باب خوف و رجاء باز است، چرا که شفاعت پیامبر و اهل بیت(ع) در حق افراد، زمانی نفع می بخشد که مورد رضایت خداوند متعال واقع گردد.

همچنین در دعای 42، از خداوند متعال

می خواهد که شفاعت پیامبر را در حق امت قبول فرماید؛ در دعای 31 سخن از شفاعت صلواتی است که بر پیامبر و اهل بیت(ع) بفرستیم؛ و در دعای 2 سخن از وعده الهی است که برای شفاعت امت به پیامبرش داده است.همان گونه که از شفاعت فضل و کرم الهی نیز سخن رفته است.

3-5. توسل؛

توسل، لازمة تقوا است. خدای تعالی می فرماید: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله.

از این رو امام سجاد(ع) در جمله ای به تبیین ایة شریفه می پردازد: «صل علی اطائب اهل بیته الذین .... جعلتهم الوسیلة الیک»

ما، راهی برای تعیین وسیله به درگاه خدا نداریم. همان گونه که راهی به احاطه بر خدا نداریم. پس باید به کسانی روی آوریم که خداوند، به عنوان وسیله به سوی خود شناسانده و قرار داده است. و این افراد به تصریح امام سجاد(ع)، همان اهل بیت پیامبر(ص) هستند.

امام سجاد(ع) در اواخر دعای 49، به وسیله مقام عظیم پیامبر خدا(ص) و امام امیرالمؤمنین(ع) به درگاه الهی تقرب می جوید:

اللهم فانی اتقرب الیک بالمحمدیة الرفیعة و العلویة البیضاء و أتوجه الیک بها ان تعیذنی

من شر کذا و کذا.

جایی که امام معصوم و حجت خدا(ع)، خود، به صاحب مقام نبوت و ولایت توسل و تقرب

می جوید، بر پیروان امام سجاد(ع) است که این باب نجات را از دست ندهند.

بدیهی است که این حقیقت، منافاتی با حقایق دیگر ندارد، از این قبیل که امام سجاد(ع)، عقیده به توحید یا قرآن را وسیلة خود به درگاه خدا بداند، چرا که این ها، همه یک نورند و بیانگر یک حقیقت واحد، به زبان های مختلف.

3-6. شهود اعمال؛

کسی که بداند جزئیات کارهای او در معرض شهادت شاهدان گوناگون است، در رفتارهای خود دقت می کند.

از دعاهای امام سجاد(ع) در این باره

می آموزیم که: هر روز نو پدید، بر ما شاهدی سخت گیر است که بر اعمال ما گواهی

می دهد. اگر به نیکی عمل کنیم، با حمد و سپاس ما را وداع می گوید. و اگر بد کنیم، با نکوهش، از ما جدا می شود.

ملائک موکل بر ثبت اعمال، بار گزارش کارهای ما را به دوش می کشند. در آغاز هر روز جدید، باید از خدا بخواهیم که بار سنگینی را که بر دوش آنها می نهیم، آسان گرداند؛ بدین طریق که کارنامة خود را از حسنات پر کنیم و در محضر آنها به سوء عمل، روا نشویم. آنها به نامه ای درخشان، شاد

می شوند. پیوسته در جهت شادی آنها بکوشیم.

آسمان و زمین و ساکنان آنها، صدای توبة بندة گنهکار را می شنوند و بر آن شهادت می دهند. برخی از آنها در هنگام توبة بنده، برای او دعا می کنند. این دعا، یکی از عواملی است که امید می رود سبب نجات انسان گردد.

برتر و بالاتر از همة شاهدان اعمال، خدایی است که آشکار و نهان آدمیان را می بیند و بر پیدا و ناپیدای آنها گواه است. با این همه، به لطف و کرم خود، این همه عیب را می بیند و می پوشد، که اگر چنین تفضلی بر مردم

نمی کرد، هیچ فردی، فرد دیگر را به انسانیت نمی پذیرفت. و این لطفی است از خدای منان بر بنده ای که سزاوار رسوا شدن است.

امام سجاد(ع) از خداوند متعال می خواهد که اولاً این لطف خود را ادامه دهد و در هر حال، از روی تفضل، گناهان بنده اش را بپوشاند.[39] ثانیاً در مواقف دشوار قیامت و در حضور تمامی آفریدگان نیز گناهان بنده را آشکار سازد.

3-7. صلوات؛

صلوات بر محمد و آل محمد(ع)، بیش از تمام دعاها در صحیفة سجادیه تکرار می شود، به گونه ای که اکثر موارد، در صدر و ذیل و متن دعا، بارها این دعای مستجاب و والاقدر، بیان می شود و دیگر حاجات و نیازهای انسان، در جوار آن، در خواست می گردد.

امام سجاد(ع)، از خداوند متعال می خواهد که این صلوات را بی پایان و مستمر قرار دهد. البته سود این درود و صلوات به خود ما

می رسد،[42] از جمله این که وسیلة استجابت دعاهای ما است. از خدا می خواهیم که بیش از هر بنده و آفریده ای بر محمد و آل محمد، درود فرستد.و این، ادای بخشی از حقوقی است که بر ما دارند، از جمله نعمت هدایت و نعمت نجات بخشی ما.[45] بدین رو، امام سجاد(ع)، پس از دعای عید قربان، فرموده است که نیازهای خود را به درگاه خدای متعال عرضه کنید و پس از آن هزار بار بر محمد و آل محمد درود فرستید، چنان که حضرتش خود چنان عمل می کرد.

گسترة بحث صلوات و درود، در بخش دوم دعای عرفه  بیش از همه مطرح است. سخن از کامل ترین برکت ها، سودمند ترین رحمت ها، درودی فزاینده که فزاینده تر از آن نباشد، درودی که از رضوان الهی درگذرد و پیوستگی آن به بقای الهی پیوند خورد، درودی که مانند کلمات الهی پایان نپذیرد، درودی که چندین برابر شود و همراه با گردش روزگار، مضاعف گردد، درودی هم وزن عرش و مادون آن، به اندازةآسمان ها و مافوق آنها، به شماره زمین ها و آنچه زیر آنها و آنچه میان آنهاست، درودی که خدا را پسند اید و ... در میان است.

علاوه بر آن، درود بر امامی از شمار امامان (ع) مطرح می شود که خداوند، دین خود را به وسیلة او تایید می بخشد، پناهگاه مؤمنان، رشتة نجات متمسکان، و نور عالمین است. امام سجاد(ع) از خدا می خواهد که او را به فتح آسان برساند، در کنف حفظ خود حمایت کند، با ملائکه خود یاری رساند، کتاب و حدود و شرایع و سنت های رسول خود را به دست او بر پا دارد، معالم دین الهی را که ستمگران از میان برده اند، حیات دوباره بخشد، زنگار ستم را بزداید و کسانی را که از راه راست الهی به بیراهه می روند، ارشاد فرماید.

امام سجاد(ع)، نه تنها بر پیامبر و اهل بیت(ع) درود می فرستد، بلکه درود الهی را برای کسانی می خواهد که مقام اهل بیت را به خوبی شناخته و پذیرفته اند، راه آنها را پی

می گیرند، از ولایتشان جدا نمی شوند، در برابر امر شان تسلیم هستند، در راه طاعتشان

می کوشند، چشم به راه دولت حقه ایشانند و به سوی آن روزگار، دیده دوخته اند.

به نظر می رسد که این عبارت، در وصف حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه باشد، چنان که ویژگی های یاد شده بر آن دلالت دارد. به هر حال، پیوند قلبی و زبانی و عملی با خاندان نور – که صلوات، نشانة بارز آن است – مهم ترین راه برای بهسازی درون و برون فرد و جامعه ای است که در مسیر تعالی معنوی پیش می رود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۸ ، ۱۲:۵۶
محمد رضا آیاتی

تربیت از دیدگاه امام سجاد(ع)

شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۲ ب.ظ

امام ساجدان علی بن الحسین(ع) در رساله جامع حقوقی خود، که سند پرافتخار و گرانسنگ معارف ناب شیعی است، به بیان حقوق مختلفی که بر عهده فرد مسلمان است، می پردازد. آن بزرگوار حقوق فرزندان و خردسالان را در کانون توجه خویش قرار داده، والدین را با مسؤولیت خطیرشان آشنا می سازد. حساسیت و ظرافت موضوع، امام ساجدان 7 را بر آن داشت تا در منشور حقوقی اش دو بخش را، با عنوان های «حق الولد» و «حق الصغیر»، به حقوق فرزندان و خردسالان اختصاص داده، راهنمای تربیتی والدین باشد و شیوه های مطمئن و ره توشه های تربیتی ماندگار را فرا روی آنان قرار دهد. این مقاله بر آن است تا، ضمن نقل متن کلام نورانی امام(ع) در دو بخش «حق الوالد» و «حق خردسال »، در حد بضاعت نگارنده به توضیح و تبیین آن بپردازد.

بخش اول: حق فرزند

«واما حق الولدک فتعلم انه منک ومضاف الیک فی عاجل الدنیا بخیره وشره وانک مسئول عما ولیته من حسن الادب والدلالة علی ربه والمعونة له علی طاعته فیک وفی نفسه فمثاب علی ذالک ومعاقب، فافعل فی امره عمل المتزین بحسن اثره علیه فی عاجل الدنیا المعذر الی ربه فیما بینک وبینه بحسن القیام علیه والاخذ منه ولاقوة الا بالله.»

این سخن حاوی نکات مهم تربیتی است که به برخی از آنها اشاره می شود:

1 - فرزند، پاره تن انسان

فتعلم انه منک ...

امام سجاد(ع) در این بخش از سخنانش فرزند را جزئی از وجود انسان و پاره تن او می خواند. بدیهی است که انسان، بطور فطری، خود و اشیا و امور وابسته به خود را دوست دارد، در راه نگهداری اش فداکاری می کند و در مسیر رشد و تعالی اش می کوشد. این حقیقت که فرزند وابسته به انسان جزئی از وجود اوست، مسؤولیت سنگین والدین و لزوم عنایت پیوسته به تربیت و رشد فرزندان را یادآوری می کند.

2 - فرزندان مایه افتخار یا ذلت والدین

... ومضاف الیک فی عاجل الدنیا بخیره و شره 

کودکان پاک و معصومند و سرزمین وجودشان آماده افشاندن هر بذری است. والدین می توانند باغبانانی دلسوز و با تدبیر باشند و دشت حاصلخیز وجود فرزندانشان را به باغستانی سرسبز و بارور تبدیل کنند یا در شمار کشاورزان ناآگاه و بی تجربه جای گرفته، در سرزمین وجود فرزندانشان خارهای آزاردهنده کشت کنند. البته ثمره تلخ و شیرین فرزندان، سرانجام به والدین می رسد. اگر فرزندان نیک باشند، مایه نیکنامی و افتخار والدین می شوند و اگر درست تربیت نشوند، مایه خواری و بدنامی آنان خواهند بود. آری، چه بسیار والدینی که سالها پیش بدرود حیات گفتند، ولی به سبب فرزندان و یادگاران صالح و شایسته، همچنان نامشان زنده و یادشان گرامی است و ندای «خدایش بیامرزد» مؤمنان هدیه روحشان است. در مقابل گروهی از والدین، به خاطر فرزندان زشت کردارشان مورد خشم و نفرت دیگران قرار گرفته اند و نفرین مردم پیوسته بدرقه راهشان. بدین جهت امام(ع) در آغاز سخنش می فرماید: «فرزند انسان جزئی از وجود اوست و خیر و شرش با وی گره خورده است.» این هشداری به والدین است که اگر برای تربیت فرزندانشان اهمیت قایل نیستند و اگر آینده فرزندانشان را نمی خواهند، دستکم به نیک نامی خویش بیندیشند.

3 - مسؤولیت والدین

... وانک مسئول عما ولیته.

فرزندان ودیعه های الهی و از بزرگترین نعمتهای پروردگارند. آنان صفابخش لحظه های زندگی و مایه طراوت، شادابی و آرامش کانون خانواده اند. والدین در برابر این ودیعه ها و نعمتهای الهی باید هم سپاسگزار باشند و هم احساس مسؤولیت کنند. شکر نعمت فرزند، درست انجام دادن وظیفه بزرگ و سنگین تربیت است. آنها خواسته یا ناخواسته این سؤولیت بزرگ را بر دوش دارند و ضروری است که، ضمن باور کردن این مسؤولیت و اهمیت والایش، جهت انجام دادن درست آن، خود را به ابزار لازم مجهز کنند و با استعانت از خدای منان و عزمی راسخ آن را به انجام رسانند.

4 - محورهای مسؤولیت

در کلام نورانی امام(ع)، والدین نه تنها مسؤول تربیت فرزندانشان شمرده شده اند، بلکه محورهای مسؤولیت آنان نیز مشخص شده است. این محورها عبارت است از:

1 - ادب نیکو; (من حسن الادب)

2 - خداشناسی; (والدلالة علی ربه)

3 - اطاعت خداوند; (والمعونة علی طاعته)

والدین باید در این سه محور (اخلاق، اعتقادات و پیروی عملی از شرع مقدس) انجام وظیفه کنند. مسؤولیت آنان تنها تامین غذا، مسکن و بهداشت جسمانی نیست. آنها، پیش از آنکه مسؤول تامین سلامت جسمانی و تامین معیشت فرزندان باشند، مسؤولیت تامین سلامت اخلاقی و اعتقادی و عملی آنها را بر عهده دارند.

5 - شیوه ایفای مسؤولیت

... فیک و فی نفسه.

به نظر می رسد که دو کلمه «فیک و فی نفسه » در کلام حضرت به روش اجرای مسؤولیت والدین اشاره می کند. بدین بیان که «فیک » به بعد الگوی عملی والدین و «فی نفسه » به تلاش خود فرزند اشاره دارد که البته آن هم در سایه هدایت و کمک والدین به دست می آید. شیوه الگویی از مؤثرترین و کارآمدترین شیوه های تربیت است و ائمه اطهار: اغلب در تربیت فرزندانشان از این شیوه بهره می بردند; یعنی خود الگویی کامل برای فرزندان بودند و با عمل و رفتار خویش آنها را تربیت می کردند.

البته، در کنار پدید آوردن الگوی عملی، باید زمینه را فراهم ساخت تا فرزند، خود نیز تلاش کند; در پی سعادت خویش برآید; در مسیر تربیت گام بردارد و پیوسته به حمایت والدین وابسته نباشد. در این مرحله، وظیفه والدین هدایت، نظارت و بستر سازی برای تعلیم و تربیت خودجوش است.

6 - پاداش و کیفر مسؤولیت

... فمثاب علی ذالک ومعاقب.

مسؤولیت داشتن آثاری دارد. اگر به درستی انجام شود; فرد سزاوار پاداش و تشویق است; و اگر در ایفای آن کوتاهی شود، فرد استحقاق تنبیه و کیفر می یابد. اگر والدین مسؤولیت خود را درست انجام دهند، شایسته پاداش الهی می شوند; و اگر کوتاهی کنند، کیفر در انتظارشان خواهد بود.

7 - نمایاندن آثار اعمال نیک به فرزند

... فاعمل فی امره عمل المتزین بحسن اثره علیه فی عاجل الدنیا.

بزرگ جلوه دادن کار نیک فرزند و نشان دادن اثر اعمال نیک کودک به او از اقدامات مؤثر تربیتی شمرده می شود. بزرگ کردن کار خوب فرزند نوعی تشویق معنوی است، سبب ایجاد و تقویت انگیزه می شود و او را برای انجام دادن کارهای بزرگتر و بهتر آماده می سازد. والدین نباید از کنار کار خوب فرزند، هر چند در نظر آنان کوچک و ناچیز باشد، با بی توجهی بگذرند; بلکه بجاست آنان را به خاطر کار خوب تشویق کنند، کردارشان را زینت دهند و بزرگ بنمایانند. افزون بر این، شایسته است آثار کارهای خوب فرزندانشان را برای آنان ترسیم کنند و به زیبایی نمایش دهند; چرا که آنان، با دیدن آثار اعمالشان، اعتماد به نفس بیشتر می یابند و خود را برای انجام دادن کارهای بزرگتر توانا می بینند.

8 - نظارت بر رفتار فرزند

... بحسن القیام علیه.

بی تفاوتی و غفلت از رشد و هدایت فرزند در زندگی آثاری جبران ناپذیر دارد. فرزند انسان نونهالی است که به باغبانی دلسوز و با درایت نیازمند است تا از او مراقبت کند; بویژه امروز که در اثر تهاجم فرهنگی زمینه های انحراف نوجوانان و جوانان آماده تر است و دشمنان هدایت و تربیت، برای صید آنان دامهای رنگارنگ گسترانیده اند. در این موقعیت، نظارت و مراقبت از فرزندان ضرورت مضاعف یافته، مسؤولیت سنگین تر می شود و انجام دادن وظیفه تلاش بیشتر می جوید.

9 - بهره گیری از استعدادهای فرزند در تربیت

... والاخذ منه.

انسان اشرف مخلوقات است و استعداد رسیدن به رفیعترین قله های انسانیت را دارد. خداوند استعدادهایی در وجود انسان به ودیعه گذاشت تا در پرتو پرورش صحیح شکوفا شود. علاوه بر استعدادهای فطری و مشترک، که در همه انسانها وجود دارد، هر فرد نیز از تواناییهایی ویژه برخوردار است که ضروری است در پرتو دقت و نظارت والدین و معلمان و مربیان بخوبی شناسایی و حمایت شود تا به رشد و شکوفایی برسد، در سایه آن، راه طولانی تربیت سریعتر پیموده شود و تربیت فرزند آسانتر انجام گیرد.

10 - استمداد از پروردگار در تربیت

... ولا قوة الا بالله.

تربیت آسان نیست، بلکه ظریف، دقیق و پیچیده است. انسان ماشین نیست تا به سادگی راه اندازی شود. علم بشر، با همه پیشرفتی که دارد، هنوز در شناخت رموز ابعاد وجودی انسان توفیق کامل نیافته است. بنابراین، در امر ظریف تربیت، همراه با تلاش خستگی ناپذیر و پیوسته، هماره باید از آفریدگار یاری خواست. بدین سبب، امام عارفان و سید ساجدان در پایان این نسخه تربیتی فرموده است: ولاقوة الا بالله. </P>

بخش دوم: حق خردسال </H2>

«واما حق الصغیر فرحمته وتثقیفه وتعلیمه والعفو عنه والستر علیه والرفق به والمعونة له والستر علی جرائر حداثته فانه سبب للتوبة والمداراة له وترک مماحکته فانه ادنی لرشده.»

1 - مهربانی

کودک روانی لطیف و ظریف دارد; روانی که جز مهربانی برنمی تابد. او ظرفیت عتاب و تندی ندارد و زود می رنجد و می گرید. آری، مهربانی ضروری ترین نیاز کودک است. بدین جهت، امام سجاد(ع) آن را اولین حق کودک برمی شمرد و بر حق تربیت و تعلیم مقدم داشت. این بدان معناست که کودک، پیش از نشستن در کلاس تربیت و تعلیم، باید نسیم خوش مهربانی و عطوفت را تجربه کند; اقلیم وجودش از بوی خوش مهربانی عطرآگین گردد و حتی آموزش نیز باید در پرتو مهربانی و عطوفت به انجام رسد. جالب آن است که در نسخه شیخ صدوق عبارت «فرحمته فی تعلیمه » به چشم می خورد که تصریح بدین امر است. بدین سان، در می یابیم که آموزش، بویژه در دوره ابتدایی، باید با مهربانی و محبت همراه باشد. این اصلی اساسی و اجتناب ناپذیر است.

2 - تربیت کودک

... وتثقیفه.

اساسی ترین و ضروری ترین حق فرزند و خردسال تربیت اخلاقی و معنوی اوست. تربیت با اهمیت ترین هدف و بلکه هدف همه تعالیم و معارف اسلامی است. زندگی انسان مسلمان در پرتو تربیت اسلامی معنا پیدا می کند و ارج و ارزش انسان به تربیت معنوی و اخلاقی اوست. وگرنه، به فرموده قرآن، مانند حیوان و بلکه از آن هم پست تر خواهد بود. اهمیت والای تربیت، وظیفه والدین را صد چندان می کند. آنان که در حیات تربیتی فرزندان اولین نقش را بر جای می نهند، نخستین و اساسی ترین وظیفه را نیز به عهده دارند و ضروری است بیش از هر حق دیگری بدین حق اساسی کودک توجه کرده، در انجام دادن درست آن از هیچ کوششی دریغ نکنند.

3 - تعلیم و آموزش کودک

... وتعلیمه.

از دیگر حقوق مهم فرزند سوادآموزی و فراگیری دانش است. اهمیت سوادآموزی و دانش به توضیح و تاکید نیاز ندارد. پر واضح است، سعادت هرگونه که تفسیر شود، دانش آموختن اولین و اساسی ترین گام رسیدن به آن است. اگر کسی سعادت را صرفا رفاه مادی و آسایش دنیوی معنا کند، دانش آموختن گام نخست در تحصیل آن است و اگر آن را در قرب الهی و بندگی خداوند جستجو کند که حق همین است باز هم دانش و معرفت از مطمئن ترین راههای وصول بدان شمرده می شود. دانش کلید حل بسیاری از مشکلات و ابزار دستیابی به بسیاری از مصالح و منافع مادی و معنوی است. بر والدین، که در برابر سعادت فرزندانشان مسؤولند; ضروری است تا زمینه تحقق این حق مهم را برایشان فراهم سازند و آنان را از نعمت سواد و دانش بهره مند گردانند.

4 - عفو

... والعفو عنه.

زمینه خطا و اشتباه در اعمال و رفتار کودک بسیار است. آنان در ابتدای مسیر رشد هستند، نه رشد بدنی کافی یافته اند و نه عقل و تدبیرشان به حد کمال رسیده است. بنابراین، امکان هر نوع لغزش و خطا در رفتار و گفتارشان وجود دارد. والدین و بزرگسالان باید این واقعیت را بپذیرند که کودکانشان انسانهای کوچکی بیش نیستند و انتظار بزرگان از آنان داشتن خطاست. پس بجاست که از خطاهای آنان با کرامت و بزرگواری درگذرند و پوزش آنان را براحتی بپذیرند.

5 - خطاپوشی و تغافل

والستر علیه ... والستر علی جرائر حداثته فانه سبب للتوبة.

چنانکه بیان شد، در کودکان و نوجوانان، به خاطر عدم رشد کامل عقلانی، زمینه لغزش بسیار است و اشتباه و تقصیر در اعمال و رفتارشان دور از انتظار نیست. واکنش والدین و بزرگترها، در برابر این لغزشها، دو نوع است یکی آنکه خطاهایشان را سریع به آنان گوشزد کنند، و احیانا به تنبیه و سرزنش آنان بپردازند و دیگر آنکه، ضمن داشتن حساسیت و توجه، به روش خطاپوشی و تغافل که روشی درست و اثربخش است، روی آورند; چرا که تغافل از اصول مهم تربیتی است; یعنی والدین خود را به غفلت بزنند و چنان وانمود کنند که خطای فرزندشان را ندیده اند. چنانچه والدین چنین رفتاری داشته باشند، امکان پشیمانی و بازگشت از خطا بیشتر است; اما اگر کودکان و نوجوانان در مقابل هر خطا و تقصیری با سرزنش و تنبیه والدین رو به رو شوند، احساس مجرم بودن کرده، چنان می اندیشند که دیگر اعتبار و ارزشی نزد والدین و بزرگسالان ندارند. این امر باعث می شود که در مراحل بعد نیز لغزش و خطا برایشان زشت نباشد و ارتکاب آن امری عادی شمرده شود. گذشته از این، سرزنش و تذکرهای پیاپی، بذر لجاجت را در وجود فرزند می افشاند و زمینه پذیرش اندرز را در او نابود می کند. امام زین العابدین(ع) به خاطر اهمیت اصل خطاپوشی و تغافل، این حق را مورد تاکید قرار داده و دو بار آن را بر زبان رانده است. آن بزرگوار فایده و سبب خطاپوشی را نیز بیان کرده، می فرماید: پوشاندن لغزشهای دوران کودکی و نوجوانی به بازگشت آنان و پرهیز از خطا و لغزش می انجامد.

6 - رفق و ملاطفت با کودک

... والرفق له.

روحیه لطیف کودک با اندک تندی و خشم، آزرده می شود. بنابراین، بزرگسالان، بویژه والدین، باید از گلهای زندگی خویش با لطافت و نرمی مراقبت کنند; با صبر و حوصله در برابر آزارهای کودکانه آنان عطوفت و ملاطفت نشان دهند و جز در موارد استثنایی نگاه تند و چهره خشمگین بدانان نشان ندهند.

7 - کودکان فقرای درگاه بزرگسالان

... والمعونة له.

کودکان کانون نیازمندی و فقرند. نیازهایشان فراوان و کمبودهایشان نمایان است. آنان در لحظه لحظه کودکیشان به حمایت و مراقبت والدین و بزرگترها نیازمندند. نیازهای جسمانی، نیازهای عاطفی، نیازهای روانی و ... از آنان مسکینانی راستین ساخته است. آنها جز در پرتو کمک و حمایت بزرگترها و والدین قادر به رشد و تکامل و حتی ادامه حیات نیستند. بنابراین، بر بزرگسالان است که مستمندان درگاه خویش را یاری دهند و در رفع نیازمندیهای آنان بکوشند.

8 - مدارا با کودک

... والمداراة له.

ضرورت مدارا و تحمل رفتارهای ناسنجیده کودکان امری روشن است; چرا که آنان در طریق رشد و تکاملند، هنوز درکشان کامل نگشته، خوب و بد کارها را براحتی تشخیص نمی دهند، با آداب اجتماعی آشنا نیستند، ارزشها و ضد ارزشها برایشان بی معناست، خواسته ها و انتظاراتشان لباس منطق بر تن نپوشیده است و همچنان در خیالات و پندارهای کودکانه خویش غوطه ورند. کنجکاوی و انرژی زیادشان اغلب آنان را به انسانهای شلوغ و پردردسر مبدل ساخته و اعمال و رفتار ناسنجیده و آزار دهنده را ویژگی طبیعی شان ساخته است. والدین و بزرگسالان باید این موقعیت کودکان را بدرستی درک کرده، با بردباری بسیار خود را برای تحمل کردار نادرست آنان آماده سازند تا از امتحان بزرگ و سخت دوران کودکی فرزندان سربلند برون آیند.

9 - ترک لجاجت با کودک

... وترک مماحکته فانه ادنی لرشده.

کودکان، به خاطر نداشتن آگاهی لازم و درک کافی، کمبودها و نقص های بسیار دارند. آنها چه بسا به لجاجت با والدین و بزرگسالان برخاسته، باعث آزار آنها می شوند. در چنین موقعیتی بزرگترها باید با کودکان مدارا کنند و از لجاجت و مخاصمه با آنان جدا بپرهیزند. طبق سخن امام سجاد(ع) این روش برای رشد و هدایت کودکان مناسبتر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۸ ، ۱۲:۵۲
محمد رضا آیاتی

لحظه لحظه با امام سجاد علیه السلام

شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۷ ب.ظ

(نا گفته نماند که خداوند تبارک و تعالی به خاطر حفظ جان حجت خود علی‌بن‌الحسین - علیه السلام - چند روزی عارضه تب و بیماری را به سراغ آن حضرت آورد وتعبیر امام بیمار تعبیر غلطی است).

ابن‌قولویه قمی از قول امام سجاد - علیه السلام - نقل می‌کند که فرمود: ما را با این حال از کنار کشتگان و محل شهادت پدرم به سوی کوفه حرکت دادند. پس نظر کردم به سوی پدر و سایر اهلبیت او که در خاک و خون آغشته گشته و بدنهای طاهرشان بر روی زمین افتاده بود و هیچ اقدامی جهت دفن آنها نشده بود. آنقدر حالم سخت شد که نزدیک بود که جان از بدنم درآید. عمه‌ام زینب - علیهاالسلام - همینکه مرا به این حال دید پرسید که این چه حالی است که در تو مشاهده می‌کنم این یادگار پدر ومادر و برادران! من می‌بینم که می‌خواهی جان تسلیم کنی،

گفتم ای عمّه چگونه ناله و اضطراب نداشته باشم و حال آنکه می‌بینم سید و آقای خود و برادران و عموها و عموزادگان و اهل و فامیل خود را که آغشته به خون در این بیابان افتاده وابدان آنها عریان و بی‌کفن است و هیچکس بر دفن ایشان نمی‌پردازد.

و در سرزمین کربلا بر قبر پدرت سیدالشهداء علامتی نصب کنند که اثر آن هرگز بر طرف نشود و به مرور ایام و لیالی محو و نابود نگردد. به عبارت دیگر مردم از اطراف عالم به زیارت قبر مطهرش بیایند و او را زیارت نمایند هر چه که سلاطین و ستمگران در محو آثار آن سعی و کوشش نمایند. عزّت و شوکتش بیشتر خواهد شد

آنگاه عمه‌ام حدیث ام‌ایمن را برایم خواند که:

«وُیُنصِبونُ لهِذَا الطَّفِ عُلَماً لِقَبًرِ اَبیکُ سیُّدالشّهُداءِ لایُدًرِس اََثَرُه وُ لایُعفو رُسًمُه عُلی کرورِ اللّیالیِ وُ الْاَیام». [3]

و در سرزمین کربلا بر قبر پدرت سیدالشهداء علامتی نصب کنند که اثر آن هرگز بر طرف نشود و به مرور ایام و لیالی محو و نابود نگردد.

به عبارت دیگر مردم از اطراف عالم به زیارت قبر مطهرش بیایند و او را زیارت نمایند هر چه که سلاطین و ستمگران در محو آثار آن سعی و کوشش نمایند. عزّت و شوکتش بیشتر خواهد شد.

 امام - علیه السلام - در کوفه

هنگام بردن اسیران از کربلا به کوفه بر گردن امام زین‌العابدین - علیه السلام - غل و جامعه نهادند (جامعه طوق مانند‌ی است که دستها و گردن را با آن به هم می‌بندند) و چون بیمار بود و نمی‌توانست خود را بر پشت شتر نگاه دارد هر دو پای او را بر شکم شتر بستند. [4]

 سرزمین مردم کوفه

سیدبن طاوس می‌نویسد که:

چون اسیران به کوفه وارد شدند زینب علیها السلام و بعد فاطمه صغری و سپس ام‌کلثوم خطبه‌ای در سرزنش مردم شهر ایراد کردند، چنانکه حاضران گریه و ناله سر دادند و زنها موهای خود را پریشان کردند آنگاه علی بن الحسین - علیه السلام - به مردم اشاره کرد که خاموش شوند و چون خاموش شدند چنین فرمود:

حضرت زینب

 

مردم! آنکه مرا می شناسد، می‌شناسد آنکه نمی‌شناسد خود را به او می‌شناسانم، من علی فرزند حسن فرزند علی‌بن ابیطالبم. من پسر آنم که حرمتش را درهم شکستند و نعمت و مال او را به غارت بردند..... کسان او را اسیر کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فرات سر بریدند در حالیکه نه به کسی ستم کرده و نه با کسی مکری بکار برده بود، من پسر آنم که او را از قفا سربریدند و این مرا فخری بزرگ است.

ای مردم آیا! شما به پدرم نامه ننوشتید؟ با او بیعت نکردید؟ پیمان نبستید؟ فریبش ندادید؟ و به پیکار با او برنخاستید؟ چه زشت کاری! و چه بداندیشه و کرداری. اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله به شما بگوید: فرزندان مرا کشتید و حرمت مرا در هم شکستید شما از امت من نیستید به چه رویی به او خواهید نگریست؟! ناگهان از هر سو بانگ برخاست. مردم یکدیگر را می‌گفتند تباه شدید و نمی‌دانید. امام - علیه السلام - فرمود: خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول آنچه می‌گویم در گوش گیرد. سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا باشد که نیکوترین سیرت است. همه گفتند:

پسر پیامبر ما شنوا، فرمانبردار، و به تو وفاداریم از تو نمی‌بریم و با هرکه گویی پیکار می کنیم و با آنکه در آشتی بسر می‌بریم،یزید را رها می‌کنیم و از ستمکاران بر تو بیزاریم!

امام سجاد - علیه السلام - فرمود: هیهات:ای فریبکاران دغل‌باز. ای اسیران شهوت و آز، می‌خواهید با من همان کاری کنید که با پدرانم کردید؟ نه به خدا. هنوز زخمی که زده‌اید خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. تلخی این غمها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما می‌خواهم نه با ما باشید و نه بر ما. [5]

 مجلس ابن زیاد

پسر زیاد مجلس بزمی تشکیل داد و اهل بیت را در آن محفل حاضر نمود، نگاهی به امام سجاد علی بن الحسین - علیه السلام - کرد و گفت: کی هستی؟ فرمود: علی بن الحسین! گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟ امام - علیه السلام - ساکت ماند. آن ملعون گفت: چرا پاسخ نمی‌دهی؟ امام - علیه السلام - فرمود: برادری داشتم که او را علی می‌گفتند شما او را کشتید و روز رستاخیز از شما بازخواست خواهد شد. گفت: نه خدا او را کشت! امام - علیه السلام - در پاسخ این آیات را قرائت نمود:

«اَلله یُتَو فَّی اْلاَ نفسُ حِینُ مُوتِها، وُ ما کانُ لِنَفْسٍ اِلاّ اَنً تَموتَ بِاذْنُ الله کِتاباً مؤجُّلاً» .[6]

خدا جانها را به هنگام مرگشان می‌میراند، هیچ کس جز با اجازت خدا نمی‌میرد.

پسر زیاد گفت: تو هم از آنان هستی، بنگرید که بالغ شده است؟

مروان‌بن معاذ احمری گفت: آری او را بکش.

امام - علیه السلام - در این وقت پرسید پس این زنان را چه کسی سرپرستی می‌کند. حضرت زینب علیه‌السلام خود را بدو آویخت و گفت: پسر زیاد خونی که از ما ریختی برای تو بس است. از خون ما سیر نشدی؟ و به گردن علی آویخت و گفت: پسر زیاد تو را به خدا سوگند می‌دهم اگر او را بکشی مرا نیز بکش. امام علیه‌السلام فرمود: عمه خاموش باش تا من با او سخن بگویم سپس فرمود: پسر زیاد مرا از کشتن می‌ترسانی نمی‌دانی که کشته شدن شعار ما و شعادت کرامت ماست؟

پسر زیاد گفت: او را بگذارید همراه زنان خود باشد. [7]

امام علیه‌السلام فرمود: ای پیرمرد این آیه‌ها در حق ما نازل شده مائیم ذوی‌القربی، مائیم اهل بیت پاکیزه از آلایش. پیرمرد دانست آنچه درباره این اسیران شنیده درست نیست، آنان خارجی نیستند فرزندان پیغمبرند و از آنچه که گفته بود پشیمان شده و گفت: خدایا من از بعضی که از اینان در دل داشتم به درگاهت توبه می‌کنم. من از دشمنان محمّد و آل محمّد بیزارم

 

 

سهل‌بن سعد می‌گوید: من شاهد و ناظر ورود اسرا و سرهای شهدا به شام بودم. امام سجاد علیه‌السلام را مقدم برهمه حرکت می‌دادند. خود را به آن بزرگوار رساندم و معرفی نمودم که من از موالی و دوستان شما هستم، ای کاش با شما می‌بودم و اول کسی که در کنار شما به شهادت می‌رسید من بودم آنگاه عرض کردم ای مولای من اگر حاجتی باشد بفرمائید انجام دهم.

 

امام علیه‌السلام فرمود: آری  

آیا ترا از دراهم چیزی موجود است عرض کردم هزار دینار و هزار درهم با من است.

امام فرمود: از این درهم و دینار چیزی برگیر و به این کسی که حامل رأس مبارک پدرم هست بده و با اوبگوی این سر را از زنها دور بگرداند تا مردمان به نظاره آن سر مبارک به حرم رسول خدا صل‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلم نگاه نکنند. سهل می‌گوید: من این کار را انجام دادم دوباره به محضر حضرت آمدم.

امام علیه‌السلام‌فرمود: خداوند به تو جزای خیر دهد و ترا با ما ودر زمره ما در روز قیامت محشور فرماید.[8]

در هنگام عبور از شهر مردی در برابر امام سجاد علیه‌اسلام ایستاد و گفت: سپاس خدایی را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرتان آسوده کرد و امیرالمؤمنین (یزید) را بر شما پیروز گردانید.

امام سجاد علیه‌السلام خاموش ماند تا مرد شامی آنچه در دل داشت بیرون ریخت. سپس از او پرسید قرآن خوانده‌ای؟ گفت آری. امام فرمود: این آیه را خوانده‌ای؟ « قلْ لاأسًئَلکمً عُلَیهِ أجًراً اِلاَّ الْموُدَّه فیِ‌القرًبی» [9]گفت: آری. فرمود: و این آیه را «وُآتِ ذَالْقربی حُقَّه» [10]گفت: آری. فرمود: و این آیه را «اِنّما یریدالله لِیذْهِبُ عُنْکم‌الرُّجًسُ اَهًلَ الْبُیًتِ لِیطَهُّرُ کم تَطْهیراً»[11]گفت: آری. امام علیه‌السلام فرمود: ای پیرمرد این آیه‌ها در حق ما نازل شده مائیم ذوی‌القربی، مائیم اهل بیت پاکیزه از آلایش. پیرمرد دانست آنچه درباره این اسیران شنیده درست نیست، آنان خارجی نیستند فرزندان پیغمبرند و از آنچه که گفته بود پشیمان شده و گفت: خدایا من از بعضی که از اینان در دل داشتم به درگاهت توبه می‌کنم. من از دشمنان محمّد و آل محمّد بیزارم.[12]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۸ ، ۱۲:۴۷
محمد رضا آیاتی

حدیث

شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۲۳ ب.ظ

سه حالت و خصلت در هر یک از مؤمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در

 

سایه رحمت عرش الهی می باشد و از سختی ها صحرای محشر در امان است:

 

اوّل آن که در کارگشایی و کمک به نیازمندان و درخواست کنندگان دریغ ننماید.

 

دوّم آن که قبل از هر نوع حرکتی بیندیشد که کاری را که می خواهد انجام دهد یا هر سخنی

 

را که می خواهد بگوید آیا رضایت و خوشنودی خداوند در آن است یا

 

مورد غضب و سخط او می باشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۸ ، ۱۲:۲۳
محمد رضا آیاتی

کیستم من ؟

شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۰۴ ب.ظ


کیستم من؟ پیشوای چارم اهل یقینم..........    سیّد سجّاد، باب الله، زین العابدینم



قطب عرفان، روح ایمان، جان قرآن، رکن دینم .......... هل اتی و کوثر و فرقان و نور و یا و سینم

 


چون نبی مشکل گشایم، چون علی حبل المتینم..........من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم


 
نیتم، تکبیر و حمدم، کعبه ام، حجرم، مقامم .......... زمزمم، سعیم، صفایم، مروه ام، رکنم، مقامم   

 

    
هم قنوتم هم سجودم هم تشهد هم سلامم ........... هم جهادم هم زکاتم هم صلاتم هم صیامم 


 
هم حیاتم هم نجاتم هم امانم هم امینم ........... من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم
  

رکن می بالد که دست من نماید استلامش ........... کعبه می نازد که من از سوی حق باشم امامش
 

هر که ما را دوست دارد از خدا بادا سلامش...........هرکه با ما بود دشمن تا ابد لعن مدامش


من قسیم جنت و دوزخ به روز واپسینم ............  من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم

 




آسمانی ها همه محو مناجات شب من  ................ نور خیزد از کلام و، وحی جوشد از لب من
 

آسمان پیچد به خود در شعله ی تاب و تب من ........ ذات حق لبیک گو با ذکر یارب یارب من


گشته محراب دعا آغوش رب العالمینم ..........  من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم


من به شهر شام، روز شامیان را شام کردم .........در غل و زنجیر دشمن یاری اسلام کردم
  

فتح ثارالله را در سلسله اعلام کردم .............  آل سفیان را بسی رسوای خاص و عام کردم


با بیان دلنشین و با کلام آتشینم  ........... من علی بن حسین بن امیرالمؤمنینم


 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۸ ، ۱۲:۰۴
محمد رضا آیاتی

نگاهی کوتاه به زندگینامه امام سجاد ع

شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۵۷ ق.ظ

نام مبارک: علی

لقب مشهور: زین العابدین، سجاد.

پدر بزرگوارش: امام حسین بن علی علیه السلام.

مادر مکرمه: شهربانو دختر یزد گرد آخرین پادشاه ساسانی.

ولادت: یکشنبه 15 جمادی الاولی یا پنجم شعبان سال 38 هجری، مدینه.

تاریخ شهادت: 25 محرم سال 94 یا 95 هجری، مدینه.

مدت عمر: حدود 57 سال.

مدت امامت: 34 سال.

مزار مطهر: بقیع/مدینه.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۸ ، ۱۱:۵۷
محمد رضا آیاتی